تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

من دیوانه – قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود – غزل ۲۰۹ – ۲۳۰

۲۳۰- من دیوانه

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود     ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود
من دیوانه چو زلف تو رها می کردم         هیچ لایق ترم از حلقه زنجیر نبود
یارب این آینه حسن چه جوهر دارد         که درو آه مرا قوت تاثیر نبود
سر زحیرت به در میکده ها برکردم         چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
نازنین تر زقدت در چمن ناز نرست         خوشتر از نقش تو درعالم تصویر نبود
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم       حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
آن کشیدم زتو ای آتش هجران که چو شمع   جز فنای خودم ا زدست تو تدبیر نبود
آیتی بود عذاب آنده حافظ بی دوست   که بر هیچکس حاجت تفسیر نبود
توضیحات :
 تقدیر ( مقدر ) آیینه حسن ( جمال محبوب ) نازنین تر ( گرامی تر ) چمن گلزار ( عیش و دلبری ) عالم تصویر ( جهان آفرینش ) زلف ( گیسوی یار ) حیرت ( شگفتی ) صومعه ( عبادتگاه ) نرست ( نرویید ) مگر ( شاید ) شبگیر ( شب هنگام ) فنا ( نیستی ) تفسیر ( بیان ) معنی بیت ۱( مقدر نبوده است که این خسته و رنجور با شمشیر تو کشته شود و گرنه غمزه جادو گر تو هیچ تقصیر نداشت ) معنی بیت ۲( من دیوانه اگر گیسوی تو را رها می کردم و ازمحبت تو صرف نظر می کردم لایق حبس و بند بودم ) معنی بیت ۳( پروردگارا آیینه زیبایی محبوب چه نهاد و سرشتی دارد که آه من در آن موثر نمی افتد )
نتیجه تفال :
۱-   شما چیزی را از دست داده اید که از اندیشه و خاطر جنابعالی یاخانواده خارج نمی شودوهمه از این وضع ناراحت هستید این امر براثر اشتباه پیش آمده است و چارهای برای آن فعلاً متصور نمی باشدولی امید ار نباید از دست داد به زودی جبران می شود
۲-   به چیزی و کسی وابسته شده اید که به کرشمه چشم او نیز قانع می باشید و بر سر دوراهثی قرار دارید اینجانب به شمامی گویم که اگر می توانید ازاین کار دست بردارید زیرا مقدمات آن فراهم نشده است و رقیبان زیادند و اگر نمی توانید به یکی از مشاهدمتبرکه بروید و دعا کنید و نذری نمود توکل برخدا نماییدک گشایش حاصل شود
۳-   خواچه در بیت ۶-۷-۸- فرماید ( ا شاید مانند باد صبا افتان و خیزان و نالان به کوی تو گذر کنم دیشب کاری جز ناله سحری نداشتم ) ( ای آتش هجران چنان مار سوختی که مانند شمعجز سوختن و نابودی چاره ای نداشتم تاشاید از این راه از فنا به مقام برسم ) ( رنج حافظ د راندوه هجران تو نشانه ای از شکنجه جهنم است که به علت و اضح بودن نیازی به بیان ندارد ) جنابعالی خود تفسیر کنید
۴-   ویژگیهای جنابعالی عبارتند از زرنگ و ناقلا بدپیله در عشق و زندگی دعوایی درویش مسلک طوفانگر اهل نصیحت وابسته به فامیل دهن لق بددهن خودسر رفیق باز بی علاقه به بخت و اقبال جذاب ملاحظه کار اهل رودربایستی اصیل فداکار پرجنب و جوش بیرون ساکت داخل منزل دعوایی همیشه طلبکار اطرافیان باهمسر خود مهربان باشید و گرنه از شمادلسر می شود۴ فرزند در طالع دارید باهمسری مهربان و صمیمی ولی بداخلاق و نازک نارنجی
۵-   باشوخی و طنز فال نگیرید چون حافظ با کسی شوخی نداردو ممکن است مورد غضب او واقع شوید عزیزم بدان چنین است رسم سرای فریب گهی بر فراز و گهی بر نشیب
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات (۲۰۹)
خسته:رنجور ، ستم کشیده. تقدیر:سرنوشت ، مشیت الهی ، قسمت ازلی.
آبینه حسن: (اضافه تشبیهی) آیینه جمال.
جوهر: گوهر ، ماهیت ، سرشت .
سر برکردن: سردرآوردن ، سر زدن.
حیرت: سر گردانی.
شناسای تو: شناسنده تو ، کسی که تورا بشناسد، درک کننده تو.
پیر: مرشد، مراد ، سالکِ عارف.
نازنین تر: ناز کننده تر، زیبابی دلرباتر، ناز پرورده تر.
چمن ناز: ( اضافه تشبیهی ) گلزار عیش و دلبری. عالم تصویر: عالم خیال ، صورتگری ، صور حسی. ناله شبگیر: زاری شبانه، ناله سحری.
فنا: نابودی. عذاب: بلا ، شکنجه .
آیتی بودعذاب: آیت عذابی بود، نشانه یی از بلا وشکنجه بود.
حاجت تفسیرنبود: نیازی به شرح و بسط توضیح نداشت
معانی ابیات غزل (۲۰۹)
(۱) کشتن این در دمند رنجور با شمشیر تو مقدر و قسمت نشده بود وگرنه دل بی رحم تو در این راه از هیچ کاری فرو گذار نکرده . (۲) آنگاه که من دیوانه از سر زلف تو دست بر نداشتم ، هیچ چیز سزاوار تر از این نبود که به زنجیرم بکشند . (۳) خدایا ! این چهره روشن آیینه مانند تو از چه سرشته شده که آه گرم سینه من نتواست در آن اثری بگذارد.
(۴) بدان سبب از روی سرگردانی از میخانه ها سر در آوردم که در خانقاه پیر و مرشدی که تو را بشناسد وجود نداشت . (۵) در چمن زیبایی و دلبری ، از ناز تو نازپروده تر دلربایی سر بر نیاورده و در عالم حس و تصور ، خوش نقش تر از تو چیزی در خیال مجّسم نشده است. (۶) تا شاید مانند نسیم سحری ، بار دیگر گذارم به سر کوی تو بیفتد ، شب پیشین کاری غیر از ناله شبانه نداشتم.
(۷) ای آتش فراق چنان در تو گداخته شدم که برای رهایی از آن جز اینکه مانند شمع بسوزم و تمام شوم راهی برایم نمانده بود. (۸) غم دوری تو برای حافظ چنان بلا و شکنجه یی بود که دیگر نیازی به شرح و بسط و توصیف برای دیگران نداشت.
شرح ابیات غزل( ۲۰۹)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم
*
همانطور که در شرح غزل ۲۰۸ بیان شد مدت زمانی که حافظ در تبعید به یزد سر می برد به علت بی اعتنایی شاه یحیی و اینکه راههای چاه خلاصی از هر سو بر او مسدود بوده است، این شاعر آزاده ، دوران پر درد ورنجی را تحمل کرده و با اینکه عامل تبعید او شاه شجاع است، باز با تجربه و تحلیل اوضاع و دیدن حاکمهای بدتر و بی اعتناتر از او چون شاه یحیی ، روی دلش به جانب قبله امید اولی یعنی شاه شجاع بر می گشته و گاهگاه در غزلی از او یادی می کرده است . این غزل در اوج ناامیدی واستصیال در یزد سرود شده است . شاعر در مطلّع غزل واقعیت را دریک بیت ، بهانه شروع سخن قرار داده و به شاه شجاع می گوید قسمت من نبود که در شیرازبا تحریکات تو مهدور الدم شناخته و به دست متشرّعین کشته شوم و گرنه تو هر کار از دستت برمی آید کوتاهی نکردی و از آنجایی که خود را به مانند کسی می بیند که از چاله بیرون آمده و در چاه افتاده باشد در بیت دوم می فرماید این دیوانگی بود که دست از تو بردارم و به تبعیدگاه بیایم و کیفر این نادانی من این است که در حال حاضر بدان گرفتارم . سپس در درگاه خدا ناله کرده می گوید خدایا این شاه شجاع چه دل سخت و سنگینی داشت که ناله والتماس و خواهش من در آن تأثیری نکرد و مرا نبخشود و در بیت چهارم می گوید .چون تو را خوب نشناختم و کسی هم نبود که تو را چنانکه هستی بشناسد و با کمک اوبا تو کنار بیایم از این جهت در کمال حیرانی و سرگردانی از اینجا سر در آوردم و در سه بیت دیگر در تعریف شاه شجاع سخن گفته و در مقطع کلام از بزرگی عذاب و مشکلات خود سخن به میان می آورد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود ور نه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود
من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد که در او آه مرا قوت تاثیر نبود
سر ز حسرت به در میکده‌ها برگردم چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود     ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود
من دیوانه چو زلف تو رها می کردم         هیچ لایق ترم از حلقه زنجیر نبود
یارب این آینه حسن چه جوهر دارد         که درو آه مرا قوت تاثیر نبود
سر زحیرت به در میکده ها برکردم         چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
نازنین تر زقدت در چمن ناز نرست         خوشتر از نقش تو درعالم تصویر نبود
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم       حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
آن کشیدم زتو ای آتش هجران که چو شمع   جز فنای خودم ا زدست تو تدبیر نبود
آیتی بود عذاب آنده حافظ بی دوست   که بر هیچکس حاجت تفسیر نبود
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

۳ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن