تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

نگارنده غیب – دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد – غزل ۱۴۱ – ۱۹۵

۱۹۵- نگارنده غیب

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد     چون بشد دلبر و با یار وفادادر چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت   آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت زبی مهری یار   طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر     وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب نیست معلوم که درگدش پرگار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی   کس ندانست ه درگردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم دردل حافظ زد و سوخت     یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
توضیحات فال حافظ :
بشد ( برفت ) نرگس جادو ( استعاره از چشم سحر انکیز معشوق ) بازی ( فتنه ) انگیخت ( برپا کرد ) رنگ شفق ( خون قرمز ) وه ( اسم صوت شبه جمله برای شگفتی) دایره مینایی ( فلک لاجوردی ) دل افگار ( خسته دل ) نگارنده غیب ( خداوند متعال ) پرده اسرار ( پس پرده راز ) معنی بیت ۳( اشک چشم من از بی مهری محبوب هنچون رنگ شفق سرخ شد طالع بی محبت مرا ببین که چه کاری کرد ) معنی بیت ۴( سحرگاه آذرخش عشق ارخانه لیلی جست و شگفت این که خرمن هستی مجنون بیچاره را کاملاً سوخت ) معنی بیت ۶( هیچ کس به اسرار حرکت پرگار آفریننده ای که فلک لاجوردی را پرنقش و نگار کرده پی نبرده است که در پرده اسرار چه کاری کرده است )
نتیجه تفال فال حافظ شما :
۱-   خواجه در بیتهای دوم و هفتم به جنابعالی چنین می گوید : ( افسوس که نرگس دیده افسونگر محبوب فتنهای عجیب به پا کرد و دریغا که آن مست از باده حسن و نیکی با عاشقان فرزانه آنچه توانست بی مهری کرد ) ( خیال عاشقانه به دل حافظ آتش زد و او را سوزاند ببینید یا رقدیمی با یار خود چه کار کرد ) تو خود حدیث مفصل بخوان از این دو معنی
۲-   ویژگیهای جنابعالی به شرح زیر است: تند خو اهل رقابت لجباز زرنگ قوی عجول شتابکار رک و بی پروا خود بین قدرت سنج عاشق پیشه استثنایی جذاب و دلربا دو ستدار تعریف اهل تفریح ثرونت اندوز
۳-   از دوستت خطا دیده اید مقصر دوست شما نیست بلکه شخص دیگری است که رابطه شما را خراب کرده و اوراوادار به چنین عمل گستاخانه ای نمود ه است بنابراین در دوستان خود تجید نظر کنید و مراوده های خویش ار هب حداقل برسانید
۴-   درمعامه الی زیان دیده اید او شما را تنها گذاشت احساس عجیبی دارید بهتری راه آنست که به یکی از مشاهد متبرکه بروید و دعایی بخوانید و ازپیر و مرشد راه استمداد کنید که با توکل به خداوند موفقیت همراه شما  خواهد شد
۵-   به جنابعالی نوید می دهم زندگی شما کلاً در تغییر و تبدیل خواهد بود بطوری که گویی مجدداً متولد شده اید پس سعی کنید دقت سرعت عمل وتلاش همراه سازید و استفادهاز ملومات استاد با تجربه ای را از یاد نبرید و صحبت آنهار ا غنیمت دانید بیمار شفا می یابد خرید و فروش صلاح نمی باشد تغییر شغل و مکان زود است
۶-   مسافرتی زیارتی سیاحتی در راه است و معامله ای سود آور در پیش که برشما مبارک باشد به شرط آنکه صدقه بدهید و دین لازم را بپردازید و دلی را شاد کنید
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
غزل ۳۹۶
وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
۱ ای دل دیدی که غم عشق بار دیگر چه کرد؛ معشوق چگونه رفت و با یار وفادار چه رفتاری کرد
۲ عجبا از آن چشم فریبکار که چگونه بازی ای برپا کرد؛ شکوه از آن چشم مست که با مردم هشیار چه رفتاری داشت.
نرگس جادو: چشم جادوگر، به اعتبار اینکه مثل جادوگر که چشم بندی می کند و مردم را می فریبد، چشم زیبا عقل و هوش می برد، و انسان را فریب می دهد.
۳ اشک من از بی محبتی یار به سرخی رنگ شفق در آمد؛ ببین که بخت و طالع بی رحم در این کار چه کرد.
شفق: سرخی افق پس از غروب آفتاب
مهر چنانکه غالباً رسم حافظ است غیر ازمعنای محبت که در بالا آوردیم به خورشید نیز ایهام دارد، و با این معنی مهر، بیت تصویر غروب خورشید و به همراه آن پیدا شدن شفق سرخ را که ملازم آن است، مجسم می سازد.
چهره ی یار را به خورشید تشبیه کرده می گوید به علت غروب کردن خورشید چهره ی یار، اشک من به رنگ سرخ شفق درآمده است؛ زیرا رنگ شفق با غروب خورشید ملازمه دارد. حاصل معنی اینکه از دوری روی خورشید مانند یار، اشک خونین به رنگ شفق سرخ می ریزم، ببین که بخت بی رحم با من چه کرد.
۴ هنگام سحر از جانب منزل لیلی برقی بدرخشید؛ شگفتا که با خرمن جان مجنون دل افسرده چه کرد.
گاهی به هنگام صاعقه، برق سبب آتش گرفتن خرمن می شود. نگاه لیلی را به برقی تشبیه کرده که آتش عشق را روشن کرده و خرمن هستی مجنون را سوزانده است.
۵ ساقی، جام شراب به من بده، زیرا معلوم نیست که نقاش غیب چه نقوشی در پرده ی رمز خلقت تصویر کرده است.
نگارنده: نقاش، نویسنده.
غیب: ناپیدا، کنایه از خدا و فرشتگان؛ و نگارنده غیب، نقاشی که نقوش جهان را خلق کرده ولی خود ظاهر نیست، آفریدگار.
حاصل معنی اینکه: طرح کار جهان بر من روشن نیست – معلوم نیست نقاش غیب چه نقشی بر پرده ی اسرار ریخته و راز و رمزی در آن نهاده – پس چاره، بیخودی و فراغت از فکر چون و چراست. ساقی می بده تا از فکر و اندیشه غافلم کند.
۶ آنکه این دایره ی لاجوردی رنگ را پر از نقش و نگار ساخت؛ کسی نمی داند در گردش پرگار چه کرده است.
دایره ی مینایی: آسمان آبی رنگ؛ و از پر نقش بودن این دایره مراد ستاره ها و ماه و خورشید و رنگهای گونه گون ابر و افق در آسمان است.
می گوید کسی نمی داند آنکه گنبد مینائی رنگ آسمان را با این نقش و نگارها مزین ساخته، در گردش پرگار، یعنی در ترسیم این دایره آبی، چه هنر نمائی ها کرده است.
۷ فکر عشق در دل حافظ آتشی از غم و غصه به پا کرد و آن را سوزاند؛ ببینید یار قدیم با یار خود چه رفتاری کرد.
با توجه به دو بیت پیشین که با عنوان نگارنده ی غیب و نقش پرگار او، از خلقت جهان سخن گفت، در این بیت می گوید برای دستیابی به اسرار خلقت به عشق و عرفان متوسل شدم اما فکر عشق که از قدیم در دلم بود، و یار دیرینه با دل من که دوستش بود چه کرد.
خلاصه مقصود اینکه گر چه طبق عقیده ی عرفا عشق امانت الهی است که از روز ازل به آدمی داده اند؛ اما از طریق عشق نیز به کشف سرخلقت نائل نشدم، بلکه تنها حس طلب را در دلم بر انگیخت، آن را به هیجان و سوز و گداز آورد و رفت.
معانی لغات غزل (۱۳۵)
شُدَن: رفتن.
وفادار:باوفا ، متعهد.
آه : دادو فریاد (شبه جمله).
 نرگس جادو: کنایه از چشم فریبنده، چشم جادوگر.
 بازی انگیخت: بازی بر پا کرد، غوغا براه انداخت، هنگامه یی با پا کرد.
رنگ شفق یافت :  کنایه از سرخ رنگ شدن اشک به معنای خونابه به جای اشک.
طالع بی شفقت: بخت نامهربان ، سرنوشت بی رحم.
شفق: سرخی غروب در محل غروب آفتاب.
 لیلی : دختری از قبیله بین عامر که مجنون پسر عموی او بدو عاشق شد و داستان عشق آنهارا نظامی گنجوی به نظم کشیده است.
مجنون: قیس  بنی عامر از قبیله بنی عامر عاشق لیلی دختر عموی خود.
برق: نور جهنده ناشی از رعد درآسمان ابری و طوفانی ، کنایه از بارقه عشق میان لیلی و مجنون.
سحر: سحرگاهان، هنگام مناسب برای استجابت دعا و مکاشفه و تفکر.
نگارنده غیبت: نقاش. و خطاط ناپیدا ، کنایه از آفریدگاه.
پرده اسرار: نهانگاه و کارگاه رموز خلقت.
پر نقش زد: پر نقش و نگار آفرید.
 دایره مینایی : دایره لاجوردی ، کنایه از فلک وآسمان آبی رنگ.
در گردش پرگار… : به هنگام به چرخش در آوردن پرگار برای ترسیم دایره فلک و آسمان آبی رنگ.
فکرعشق: تفکر درباره عشق وعرفان، خاطره عشق و بیار قدیمی دل… .
یار دیرینه : دوست قدیمی.
                                                       شرح ابیات غزل(۱۳۵)
ای دل دیدی که باز غم عشق چه کار کرد! چگونه محبوب رفت و با یار وفادار خود چه کرد!
(۲) ای داد از دست آن چشم جادوگر که چه هنگامه یی بر پا کرد و اِی وای از آن چشم مست که با مردم هشیار چه رفتاری داشت.
(۳) اشک من از بی مهری محبوب به رنگ سرخ شفق در آمد. بنگر که بخت ناسازگاردر این کار چه کرد.
(۴) سحر گاهان از جانب منزل لیلی برقی درخشیدن گرفت . عجبا که با خرمن جان مجنون پریشان دل چه کرد!
 (۵)ساقی! جام شراب به من رسان که بر من معلوم نیست که دست نقاش ناشناس در پشت پرده کارگاه رموز خلقت چه نقشی را به تصویر کشیده است .
(۶)  بر هیچ کس معلوم نشد که آن کسی که این فلک لاجوردی رنگ  را با به گردش در آوردن پرگار ، چنین پر نقش و نگار آفرید چه کرد!
(۷) فکرو اندیشه ناشی از عشق به معرفت الهی ، آتشی از غم (حیرت)  در دل حافظ زده، آن را بسوزانید. بنگرید که غم ، این همدم و دوستی قدیمی با یار خود چه رفتاری کرد!
شرح ابیات غزل ((۱۳۵)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
  بحر غزل: رمل مثمن مخبون مقصور
*
    شکی نیست که این غزل ، بظاهر در فراق یار و در باطن به سبب برکناری و غیبت سلطان حاکم سروده شده است. در میان شاه ابوسحاق و شاه شجاع ، ظن این ناتوان به شاه شیخ ابواسحاق می رود . از مفاد ابیات این غزل و مضامین به کار گرفته چنین مستفاد می شود. که شاعر از مراجعت شاه ابواسحاق امیدی به دل راه نمی داده و سوز فراق و حسرت ایام خوش گذشته به غزل ، رنگ و بوی عاشقانه داده است.  شاعر عارف در چهار بیت  آخر غزل ، درباره خلقت کاینات و راز و رمز آفرینش ، در کار نگارنده غیبت  غرق دریای حیرت ، مکنونات قلبی خود را بازگو می کند ودربیت مقطع آنجا که در باره فکر عشق سخن می گوید ، یک دنیا مطلب را در همین کلمه به ( فکر عشق ) گنجانده می خواهد چنین افاده مطلب کرده بگوید که برای درک راز آفرینش به عشق وعرفان متوسل شده اند وهر چه بیشتر اندیشه کردم کمتر چیزی را دریافتم تا آنجا که این عشق به کشف راز آفرینش به صورت آتشی در دل من در آمده و جان مرا بسوزانید واین نحوه تفکر دیرینه و این غم واندوه قدیمی را ببیند که با حافظ چه کرد؟ و ما از همین اشارات می توانیم پی به عمق اندیشه این شاعر متفکر بلند نظر برده و در برابر اندیشه والای او مراتب شعر وشاعریش را چیزی در حد کمترین امتیاز برای این انسان والا به حساب آوریم .
غزل به قلم علامه قزوینی :
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
غزل به قلم شاملو :
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد     چون بشد دلبر و با یار وفادادر چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت   آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت زبی مهری یار   طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر     وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب نیست معلوم که درگدش پرگار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی   کس ندانست ه درگردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم دردل حافظ زد و سوخت     یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن