تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

گل – خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد – غزل ۱۶۲ – ۱۶۸

۱۶۸- گل
خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد   که دردستت بجز ساغر نباشد
زمان حوشدلی دریاب و دریاب     که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور درگلستان   که گل تا هفته دیگر نباشد
ایا پرلعل کرده جام زرین       ببخشا برکسی کش زر نباشد
بیا ای شیخ و درخمخانه ما       شرابی خود که در کوثر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرس مایی ی   که عمل عشق دردفتر نباشد
زمن بنیوش و دل درشاهدی بند     که حسنش بسته زیور نباشد
شرابی بی خمارم بخش یارب       که با وی هیچ درد سر نباشد
من از جان بنده سلطان اویسم     اگر چه یادش از چاکر نباشد
به تاج عالم آرایش که خورشید   چنین زیبنده افسر نباشد
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ       که هیچش لطف درگوهر نباشد
توضیحات :
دریاب ( غنیمت دان ) ایا ( کسی که ) لعل ( شراب قرمز ) جام زرین ( ترکیب وصفی = قدح طلایی ) زر ۰ پول – طلا ) کوثر ( جویی در بهشت ) بنیوش ( بشنو ) شاهد ( زیبا روی – محبوب ) بسته زیور ( زیبایی مجازی – زیبایی اش باز ینت و زیور نباشد ) معنی بیت ۶( اگر با ما همدرس هستی از مطالعه اوراق صرف نظر کن زیرا علم عشق در دفتر نمی باشد ) معنی بیت ۱۱( کسی که بر شعرحافظ خرده بگیرد در گوهرش هیچ لطافت وجود ندارد )
نتیجه تفال :
۱-   او با پای خود به استقبلا جنابعالی آمده حیف است که با سخنان بی جهت وی را رنجیده خاطر سازی پس به هوش باش که موقعیت بسیار حسای م یباشد و زمان چندانی برای اجرای این نیت وجود ندارد زیرا رقیبان بی شما رد انتظارند پس باید دقت سرعت لتاش  علاقه را همراه سازی تا موفق شوی
۲-   خواجه در بیت های دوم و دهم  شما را کالماً آگاه می سازد : ( زمان شادی را نگهدارو غنیمت بدان که همیشه گوهر مراد در صدف نیست ) ( به حق تاج عالم آرای سلطان اویس که حتی خورشید چون اویس زیبنده تاج نمی باشد ) تو حدیث مفصل بخوان از این دو معن ی
۳-   دراین هفته خوابی خواهید دید که تعبیر ان سعادت و خوشبختی خواهد بود نذرهای خود را چرا ادا نمی کنی و علت اینکه این هفته همه را نارحت کردی چیست ؟ باید ارزش خود را بدانی وبر اعصاب خویش مسلط باشی زیرا حسودان در کمین زندگی شما هستند و جنابعالی از زندگی بسیار خوبی برخودار هستی ولی متاسفانه درست ارزش آنرا نمی دانی
۴-   ویژگیهای روحی شما عبارتند از : خیرخواه قابل احترا م واقعاً رفیق باز دوست عالی و مطمئن با ادب ملاحظه حکار آرام متین فداکار پرتوقع کمال گرا نویسنده ای ارزشمند حساس و رویایی بدبین عاشق علما و فضلا متفکر اهل حاشا بد معامله دمدمی دلسر د کننده زود جوش و زود رنج
۵-   مسافرت خوبست و خرید و فروش فرقی ندارد اما تغییر مکان و شغل مناسب می باشد ملاقات سودمندی در این هفته خواهید داشت
۶-   کوشش و تلاش همگام با اراده می تواند آینده شما را تضمین کند پس جای هیچ گونه نگرانی نمی باشد عزیزم شاملو می گوید باید ایستاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظار توست
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل ( ۱۶۲ )
دریاب : غنیمت شمار ، بهره برداری کن ، درک کن.
دُریاب: مروارید بجو ، مروارید را بیاب.
ایا پر لعل کرده جام زرین: ای که جام طلایی را پر از شراب کرده یی.
ای شیخ :ای بزرگمرد.
کوثر: جوی آبی در بهشت که از آن همه چشمه های بهشت منشعب می شود.
علم عشق در دفتر نگنجد:دفتر و جُنگ و کتاب گنجایش پذیرفتن شرح عشق را ندارد . عطار می فرماید: در عبارت همی نکنجد عشق عشق از عالم عبارات نیست.
بنیوش: بشنو. شاهد:انسان خوبروی ، محبوب ، معشوق و در نزد صوفیه و طرفداران وحدت وجود : تجلیات حق را در صُوَر زیبا می توان مشاهده کرد و اوحدالدین کرمانی گوید :
یارب تو شناسی که بیگاه و به گاه جز در رخ خوب تو نکردیم نگاه
خوبان جهان آینه حسن تواند در آینه دیدیم رخ حضرت شاه
(و با مراجعه به صفحه ۷۰۳ زیر کلمه شاهد )
بسته زیور:وابسته به آرایش ، در اثر آرایش.
شراب بی خمار: شرابی که متعاقب آن دردسر و خماری نباشد.
لطف: ذوق ،در اینجا آب و رونق منظور است.
سلطان اویس:از قبیله آل جلایر از ایلات مغول که قریب ۲۰ سال در بغداد و بعد در تبریز حکومت کرد.
عالم آرا: زینت بخش جهان.
زیبنده :شایسته ، مناسب.
معانی لغات غزل (۱۶۲)
(۱) گل خوش آمد و حالیا خوشتر از این کاری نیست که جز ساغر شراب چیز دیگری در دست تو نباشد .
(۲)از فرجه و فرصتی که نشاط و خوشحالی در آن برقرار است بهره برداری کن و مروارید شادی را به دست آور ، چرا که همیشه مروارید در صدف وجود ندارد.
(۳) وقت را غنیمت شمار و در باغ و بوستان شراب بنوش که عمر گل کوتاه است و تا هفته دیگر به پایان می رسد
(۴) ای کسی که جام رزین را از شراب قرمز ، پر کرده داری ، جامی به مستمندی که زر ندارد ببخش .
(۵) ای شیخ ، بیا و در خمخانه ما شرابی بنوش که کوثر بهشت هم به گوارایی آن نباشد .
(۶) اگر همدرس مایی ورقهای دفتر را بشوی ( چشم از آنها بپوش ) چرا که اثری از دانش عشق در هیچ دفتری نباشد .
(۷) از من بشنو و دل به زیبا رویی ( با حسن خداداده ) بسپار که با آرایش و زیور ، خود را نیاراسته باشد.
(۸) خدایا شرابی نصیبم کن که خوردن آن درد سر و خماری به بار نیاورد.
(۹) آن کسی بر شعر حافظ حافظ ایراد می گیرد که لطف و ذوق ودرک معنا در وجودش نباشد.
(۱۰) از دل و جان بنده سلطان اویسم ، هر چند که او از این ناتوان یادی نمی کند
(۱۱) به تاج شاهیش که زیب و زیور جهان است سوگند ، که خورشید جهانتاب هم چنین شایستگی افسر ودیهیمی ندارد .
شرح ابیات غزل (۱۶۲)
وزن غزل : مفاعلین مفاعلین فعولن
بحر غزل : هزج مسدس محذوف
*
این غزل همانطور که ابیات الحاقی آن به آن گواهی می دهد ، برای سلطان اویس انتخاب و ارسال شده است، لیکن برخلاف نظریه آنهایی که عقیده دارند این غزل در پاسخ دعوتنامه سلطان اویس سروده شده ، باید گفت که فرق است بین غزلی که اراده تامه ، برای موضوع و شخص معینی سروده شده باشد با غزلی که قبلاً با انگیزه دیگری سروده شده و با الحاق چند بیت به آن در زمان دیگری ، برای شخصیتی ارسال شود.
روی سخن در غزل بالا به هیچ وجه با سلطان اویس نیست . این غزل از یازده بیت تشکیل شده که هفت بیت اولیه غزلی است مستقل و چهار بیت پایانی آن را شاعر به هنگامی که مایل بوده است تا پاسخی به دعوت نامه سلطان اویس بدهد ، به آن ضمیمه کرده و برای او ارسال نموده است .
بنابراین در اینجا سه مطلب بایستی مورد شرح قرار گیرد:
۱- شأن نزول این غزل مستقل اولیه و منظور شاعر از سرودن آن .
۲- نظر شاعر درباره سلطان اویس و دعو ت او ومفهوم واقعی سه بیت الحاقی .
۳- سخنی درباره بیتی که شاعر تخلص خود را در آن آورده است .
*
۱- دقت در معانی هفت بیت اولیه این غزل و مقایسه برداشت کلام با مفاهیم مشابه و مکرّری که با همین مضامین در غزلهای دیگر سروده شده ما را به این نتیجه می رساند که شاعر ، این غزل را در دفاع از نظریه و برداشت خود از نحوه زندگی و آنچه را که زیر نامِ فلسفه زندگانی هرکس می توان نام برد ، سروده و روی سخنش با رقیبان و مخالفین اصولی خود ناصحینِ متشرّع بوده و به منظور مقابله با آنها نظرّیات خود را به نحوی به زیور کلام و تشبیهات آراسته که در قالب طنز ، برداشت شخصی خود را از مفهوم و تفسیر آیاتی چند از قر ان کریم نیز بازگو کرده باشد ، امری که همیشه مورد مخالفت متشرعین صاحب نفوذ وقت ، و سر منشاء مقابله آنها با حافظ بوده است.
حافظ از آنجا که استاد ایهام و طنز در این دو هنر ، کار پردازی بی نظیر است . ، بعضی از مضامین خود را به نحوی بازگو می کند. و با کلمات آرایش می دهد. که طرف مخالف بلافاصله ذهنش متوّجه آیه یی از آیات قرآن شده و منظور حافظ را در می یابد ، منظوری که چندان موافق با برداشت اصولی طرف مخالف نیست و این هنر شاعر در مجالس خواصّ اهل شریعت برای حافظ در دسرمی آفریده است .
برای توضیح بیشتر می پردازیم به شرح ایهامات و کنایاتی که مسلماً از روی قصد و در قالب طنز در این غزل به کار گرفته شده است :
شاعر مطلع غزل را با آمدن گل در اوّل بهار شروع کرده و بر ساغر کشیدن و شراب نوشیدن تأکید دارد . شاید در بدو امر ، خواننده امروزی آن را امری طبیعی قلمداد کند اما برای شاعری که متّهم شاعر به تجاهر به فسق و اِبا حَهِ شراب و منکرات شده و مخالفین کمر بسته مواظب در مقابل خود دارد اگر شروع غزلی باز دم از باده و ساده بزند ، این اقوی دلیلی بر استقامت و پافشاری بر عقیده و مبارزه جویی او است .
شاعر در بیت دوم و در مصراع دوم صحبت از گوهر وصدف می کند که اینهم به ظاهر امری طبیعی است اما ایهام مورد نظر شاعر ، آیه ۲۴ سوره طور و آیه ۲۲ سوره واقعه است که به ترتیب : وَ یَطُوفُ عَِلَیهِم غِلمانٌ لَهُم کَاَنَّهُم لُؤلُؤمَکنُون . (وگرداگرد آنها می گردند غلامانی که مال آنهاست و به مانند مروارید در صدف اند . ) وَ حُورٌعَینٌ کَاَمثالِ اللُّؤلُؤءِ المَکنُونِ . و ( حوران سیاه چشم چون امثال مرواریدی که در صدف نگاشته شده اند.) و ما می دانیم که در سوره طور خداوند متعال با سوگند های مکرّر در تأکیدعذاب گناهکاران تأکید دارد و همانطور که ذات احدیّتش مبشّر و منذر است پس از آن به پرهیزکاران وعدهای بهشتی می دهد. که آیه ۲۴ یاد شده یکی از آنهاست . همینطور در سوره واقعه خداوند متعال از واقع قیامت و اهل بهشت سخن می گوید و مزایای اوُلئِکَ المُقَرّبون را بر می شمارد که آیه ۲۲ آن سوره را برای آنها : جَزاءً بُما کانوُایَعمَلون می داند و هر دو این سوره ها در سفارش به تقوی و اطاعت از دستورات شرع این دنیاست تا به بنده مؤمن در آخرت این نعمتها ارزانی شود، اما حافظ در بیت دوم غزل خود در مقام مقابله با مفاد آیات سخن گفته و می گوید :
زمان خوشدلی دریاب دُریاب که دائم در صدف گوهر نباشد
یعنی بالصّراحه می گوید نقد امروز را به نسیه به فردا مده و در جای دیگر معلوم نیست که این گوهر ها در صدف باشد یا نباشد!
ملاحظه کنید که این گونه سخن گفتنها در پرده ایهام که هنوز پس از ۷۰۰ سال اکثر خوانندگان پی به عمق نظرّیه شاعر نمیبرند تا چه حدی به زیبایی ماهرانه در لفافه ایهام پیچیده شده است ! امّا این دلیل نمی شود که از چشم خواصّ ، مخصوصاًمشایخ شریعت زمان حافظ که چهار چشمی مواظب اعمال و اقوال او هستند دور بماند .
شاعر در بیت سوم باز مطلب وقت را غنیمت دان که سکّوی عقیدتی اوست، را تکرار و مردم را به باده نوشی دعوت می کند که در واقع پافشاری بر عقیده و مقابله بیشتر با مخالفین خود است و در بیت چهارم مفاد مضمون : اگر شراب خوری جرعه یی فشان بر خاک را به صورتی دیگر صورتی دیگر توصیه و مستحقان بی پول ( منظور شاعر ، خود اوست ) را اولی تر می شمارد و در سه بیت ۵، ۶ و ۷ سخن به صراحت کشیده شده در پوشش نازکی از تعابیر عرفانی ، به شیخ توصیه می کند که بی جهت به امیدشراب کوثر منشین و اگر شراب می خواهی بیا و از خمخانه ما نوش کن ودست از این محتویات کتابهای شرع بردار که بو سیله آنهایی پی به واقعیت امر نمی بری و بایستی از راه عشق و عرفان یعنی راهی که من انتخاب کرده ام بروی. به عبارت دیگر اگر می خواهی همدرس من بشوی همان کن که من می کنم و می گویم و از من بشنو (و دل در شاهدی بند که حسنش بسته به زیور نباشد) و اینجاست که باز شاعر یک مطلب اصولی را تفهیم متشرّع می کند و به او می فهماند که عقیده یی را بپذیر که طبیعت فهم بشری آن را قبول کند نه عقیده یی که با هزار گونه زیور تشبیهات و امثله و تشویقات و تنذیرات چشم و گوش فطرت تو را بسته به وعد ه دل خوش دارد . این بود شرح غزل هفت بیتی که شاعر در همان حول وحوش دعوت سلطان اویس سروده بوده و با رسیدن دعوتنامه ، از ان سود جسته و با اضافه کردن سه بیت برآن برای او ارسال داشته است امّا :
۱ – نظر حافظ در باره دعوت سلطان اویس و سه بیت الحاقی به غزل ، باید گفت که به قول خود حافظ که می فرماید: ( غالباً اینقدرم عقل و کفایت باشد ) به دو دلیل او هر گز از دربار شاه شجاع ، به سوی سلطان اویس نمی رفته ، یکی اینکه استقرار و استمرار حکومت شاه شجاع را علانیه می دیده و دیگر آنکه در دربار سلطان اویس ،سلمان ساوجی از مدتها قبل جاخوش کرده و مقرب السلطان بوده است.حافظ فراموش نکرده که سلمان چون به فراست دریافت که نوجوانی به نام حافظ عنقریب گوی سبقت را از او بر می دارد با انگیزه حسادت بر اشعار حافظ ایراد می گرفته بنابراین رو به چنین درگاهی نمی کند. به همین دلیل در بیت هشتم که بیت تلفیقی به منظور ارتباط یک غزل از پیش سروده شده با ضمیمه بعدی است می فرماید خدایا کاری کن که برای من دردسر تازه ای آفریده نشود و منظورش این است که با رفتن به دربار سلطان اویس دشمنی علانیه شاه شجاع را برای خود نَخَرد.
۳- شاعر از آنجایی که که می داند خواهی نخواهی این غزل به دست سلمان خواهد رسید پس از سرودن دو بیت نهم ودهم وتعریف وتمجید از سلطان اویس که آنهم دارای ایهامی است و با اینکه اورا دعوت کرده حافظ می خواهد به او بفهماند که تو برای این دلسوزی نمی کنی و مسائل رقابتی بین دو دربار تو و شاه شجاع است که میخواهی از آن بهره برداری کنی ، در آخر سر در مقطع کلام و بدون هیچ تهمیدی سلمان را به بی ذوقی و بی سلیقگی متهم می کند که این اتهام می تواند درباره اظهار نظرهای قبلی این شاعر درباره اشعار حافظ به جا و به مورد هم باشد و در این مورد قبلاً هم حافظ پاسخ دندان شکنی به او داده است ( صفحه ۷۰۶ شرح ابیات غزل ۱۱۹ این دفتر ).
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد که در دستت بجز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و در یاب که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان که گل تا هفته دیگر نباشد
ایا پرلعل کرده جام زرین ببخشا بر کسی کش زر نباشد
بیا ای شیخ و از خمخانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرس مایی که علم عشق در دفتر نباشد
ز من بنیوش و دل در شاهدی بند که حسنش بسته زیور نباشد
شرابی بی خمارم بخش یا رب که با وی هیچ درد سر نباشد
من از جان بنده سلطان اویسم اگر چه یادش از چاکر نباشد
به تاج عالم آرایش که خورشید چنین زیبنده افسر نباشد
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ که هیچش لطف در گوهر نباشد
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد   که دردستت بجز ساغر نباشد
زمان حوشدلی دریاب و دریاب     که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور درگلستان   که گل تا هفته دیگر نباشد
ایا پرلعل کرده جام زرین       ببخشا برکسی کش زر نباشد
بیا ای شیخ و درخمخانه ما       شرابی خود که در کوثر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرس مایی ی   که عمل عشق دردفتر نباشد
زمن بنیوش و دل درشاهدی بند     که حسنش بسته زیور نباشد
شرابی بی خمارم بخش یارب       که با وی هیچ درد سر نباشد
من از جان بنده سلطان اویسم     اگر چه یادش از چاکر نباشد
به تاج عالم آرایش که خورشید   چنین زیبنده افسر نباشد
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ       که هیچش لطف درگوهر نباشد
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن