تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

طریق عشق – چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود – غزل ۲۲۱ – ۱۵۹

۱۵۹-طریق عشق

چو دست درسر زلفش زنم به تاب رود   ورآشتی طلبم با سر عتااب رود
چو ماه نوره نظارگان بیچاره     زند به گوشه ابرو و درنقاب رود
شب شراب خرابم کندبه بیداری     وگر به روز شکایت کنم بهخواب رود
طریق عشق پرآشوب و آفتاست ای دل     بیفتد آن که درین راه با شتاب رود
جباب را چو فتد باد نخوت اندر سر   کلاه داری آش اند سر شراب رود
گدایی درجانان به سلطنت مفروش       کسی زسایه این در به آفتاب رود
دلا چو یر شوی حسن و نازکی مفروش که این معامله درعالم شباب رود
سوادنامهموی سیاه چون طی شد     بیاض کم نشود ورصد انتخاب رود
حجاب راه تویی حافظاز میان برخیز   خوشا کسی که درین پرده بیحجاب رود
توضیحات :
عتاب ( سرزنش ) نظاره ( تماشاگر ) طریق(راه ) شب شراب ( شبی که باده نوشیده ام )نخوت ( سستی = غزور) سواد ( ساهی اطراف شهر – طومار ) بیاض ( پاکنویس – سفیدی ۹ صد انتخاب رود ( صد گونه کوشش شود ) آفتاب ( کمال و بلندی ) شباب ( جوانی ) بی حجاب رود ( پاک و خالص ) معنی بیت ۱( همین که به گیسوی محبوب دست برسانیم ناراحت می شود و اگر مهر و سازگاری بجویم پرخاش می کند) معنی بیت ۲( با گوشه ابروی هلالی خود رهزن دل تماشاچیان درمانده م یشود آنگاه رخ درحجاب پنهان می سازد ) معنی بیت ۹( ای حافظ غرورو خودخواهی تو تورا از سردن راه حق باز می دارد چه خوش است حال آنکه درپیمودن این راه پرده غرور را برداردو ازخودفانی گرددتا به مقام برسد
نتیجه تفال :
۱-   هرکاری بکنی او ناز و کرشمه می کندو بهانه ای دیگر می آوردعلتش توجه بی اندازه شما به او می باشدپس قدری خوددار باش و برای مدت یک ماه از محبت خود بکاهیدتا ارزش کارهای شما را بداند
۲-   طوری وانمود کنیدکه دیگرمایل به ملاقات نمی باشید تا او به خود بیایدشاید اولیندفعه عکس العمل نشاندهدولی جنابعالی جا نزنید و از میدان خارج نشوید و دست خودرا رو نسازید.
۳-   او آدم عاقل و خیلیباهوشی است فقط دمدمی مزاج و بلهوس می باشد پس بهترین راه همانست که گفتم یعنی مدارا کنید تا سرش به سنگ بخورد
۴-   گمشده خود را می یابید تغییر شغل صلاح نیم باشد تغییر مکان جایز نیست خرید خوب است ولی فروش سودمند نمیباشد
۵-   کسی از شما رنجیده او مستجال الدعوه است لطفاًدل او رابدست آوریدکه سودمند است
۶-   ویژگیهای جنابعالی جذاب و دلربا خوشگذران ناز و ملوس دوست داشتنی اصیل باشخصیت باسلیقه منطقی خسیس رفیقباز گریان باهوش سازشکار زیردست نواز صلح جو و زودرنج لطفاً اگردرست گفتم اولاً مرا دعا کنید ثانیاً خواندن کتاب را به سایرین حتماً توصیه کنید
۷-   بیمارشفا می یابد از مسافر خبری دریافت می کنیدحتماً موفق می شوید هدیه ای دریافت می کنیدپس نذرخود را اداکنیدتا مسافر شما به سلامت باشد
۸-   گردنبند عشق و مهر ومحبت برگردنشماست و می توانید همه را اسیر و برده خویش سازید پس نگران نباشید و به زندگی درخشان و اامیدبخش خود لبخند بزندی و نگران نباشید
۹-   رنگ لیمویی علاوه بر برازندگی شما دارای مفهومآگاهی و خودآگاهی شماست که از دریچه عقل و سنجش و منطق به زندگی نگاه می کنید در آینده به زندگی زیار لبخند خواهید زد .
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۲۲۱)
به تاب رود : خشمگین شود، به تُندی و خشونت گراید .

با سرِ عتاب رود : بر سر عتاب می رود ، به ملامت و سرزنش و پرخاش روی می آورد .

نَظّارگان : بینندگان ، گروه بیننده .

حُباب : سر پوش شیشه یی که روی مواد خوراکی نهند ، لوله و سر پوش شیشه یی که روی فتیله چراغ نهند ، قُبّه محدّب که از اثرش باران روی سطح اب راکد پیدا و بلافاصله می تَرَکَد .

بادِ نخوت :باد غرور ، باد ناز و تکبّر

کُلاه داری : بزرگی و سروری ، تاجداری ، حفظ وضعیّت موجود .

نازکی:نازک دلی ، ظرافت طبع .

سواد :سیاهی ، مُرکب .

طیّ شد :به سرآمد ، تمام شد .

بیاض :سفیدی ، دفتر سفید نانوشته .

انتخاب :برگزیدن ، دست چین کردن .

شرح ابیات غزل (۲۲۱)

(۱) همین که به گیسویتش دست می زنم، خشمگین می شود و چون پوزش خواسته و از او سازگاری طلب می کنم به سرزنش و ملامت گویی می پردازد. (۲) همانند ماه نو ، گوشه ابروی خود، راهزن دیده بینندگان بی نوا شده وخود را از دیدگان پنهان می کند. (۳)در شب باده نوشی ، بیدار نگاهم داشته و مرا از پای در می آورد و اگر روز بعد ,از او گله کنم خودرا به خواب و نادانی می زند. (۴) ای دل، راه عشق پر از فتنه و آشوب است. هر کس که این راه با شتاب بپیماید از پادر آمده بر زمین خواهد خورد. (۵) آنگاه که باد غرور در سَرِ حباب ، روی سطح شراب می افتد . برجستگی و سر افرازی او در سر شراب ، از دستش به در می رود. (۶) در یوزگیِ آستانه معشوق را با پادشاهی عوض مکن که هیچ کس از سایه این درگاه ( که از آفتاب برتری دارد) به سوی آفتاب نمی رود. (۷) ای دل، به هنگام پیری در بَندِ فخر ومباهات حسن و ظرافت مباش ، زیرا این گونه رفتارها برازنده دوره جوانی است . (۸) الف: وقتی مرکب نامه موی سیاه از بین رفت اگرصدبارهم موهای سفید را بر گزیده ودر آوری از سفید ی ها کاسته نخواهد شد.

ب: وقتی که دوره سیاهی موها سپری شد اگرصد گونه کوشش در برگزیدن موهای سیاه به کار رود از سفید ی موها کاسته نخواهد شد.

( ۹) حافظ ، فنا شو که وجود تو پرده و مانع بر سر راه ( الی الله) است . خوش به حال کسی که بدون مانع و حجاب این را بپیماید.

شرح ابیات (۲۲۱)

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

بحر غزل : مجتث مثمن مخبون محذوف

*

چنین به نظر می رسد که درسالهایی آخر عمر حافظ ، تا حدی به سبب گوشه گیری این شاعر دریا دل جهان بین ، از شدت ستیزه جویی و کارشکنی های معاندین و رقیبان او کاسته شده باشد.

از مفاد ابیات این غزل بر می آیدکه شاعر به هنگام پیری و درحالت طمأنینه و فراغت از کشمکشهای روزگار، غزلی را ساخته و پرداخته و مسئله یی که سبب شود غزلی ایهام دار بسراید و از آن بهره برداری نماید برای او وجود نداشته است.

حال و هوای این غزل ، باز گو کننده اندیشه های شاعری است که در پیری با خواهشهای کم و رنگ دل و نگرانی از کهولت ، درقالب نظم ریخته شده باشد. شاعر در سه بیت اول به تشبیب پرداخته و در پنج بیت بعدی از خطرات عشق و مضرات تندروی در این راه و زیانهای ناشی از غرور و سرسختی و فواید گوشه گیری سخن گفته و به خود اندرز می دهد که چون پیر شدی ، دست از رفتارهای ایام جوانی بردار و در پایان غزل نیز خود را مهیای سفر دور و دراز آخرت قلمداد می کند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

غزل به قلم علامه قزوینی :
چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود ور آشتی طلبم با سر عتاب رود
چو ماه نو ره بیچارگان نظاره زند به گوشه ابرو و در نقاب رود
شب شراب خرابم کند به بیداری وگر به روز شکایت کنم به خواب رود
طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل بیفتد آن که در این راه با شتاب رود
گدایی در جانان به سلطنت مفروش کسی ز سایه این در به آفتاب رود
سواد نامه موی سیاه چون طی شد بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود
حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر کلاه داریش اندر سر شراب رود
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
چو دست درسر زلفش زنم به تاب رود    ورآشتی طلبم با سر عتااب رود
چو ماه نوره نظارگان بیچاره       زند به گوشه ابرو و درنقاب رود
شب شراب خرابم کندبه بیداری       وگر به روز شکایت کنم بهخواب رود
طریق عشق پرآشوب و آفتاست ای دل     بیفتد آن که درین راه با شتاب رود
جباب را چو فتد باد نخوت اندر سر      کلاه داری آش اند سر شراب رود
گدایی درجانان به سلطنت مفروش       کسی زسایه این در به آفتاب رود
دلا چو یر شوی حسن و نازکی مفروش که این معامله درعالم شباب رود
سوادنامهموی سیاه چون طی شد     بیاض کم نشود ورصد انتخاب رود
حجاب راه تویی حافظاز میان برخیز    خوشا کسی که درین پرده بیحجاب رود
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن