تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

جمال جانان – جان بی جمال جانان میل جهان ندارد – غزل ۱۲۶ – ۱۵۴

۱۵۴- جمال جانان

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد   هر کس که این ندارد حقا که جان ندارد
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم   یامن خبرندرام یااو نشان ندارد
هرشبنمی درین ره صدبحر آتشین است   دردا که این معما شرح وبیان ندارد
سرمنزل فراغت نتوانزدست دادن       ای ساربان فروکش کاین ره گران ندارد
ای دل طریق رندیاز محتسب بیاموز         مست است و درحق او کس این گمان ندادر
ذوقی چنان نداردبی دوست زندگانی         بی دوست زندگانی ذوقی چنان ندارد
چنگخمیده قامت می خواندت به عشرت   بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
احوا لگنج قارونکایام دادبرباد           باغنچه باز گویید تا زر نهان ندارد
کس درجهان ندارد یکبنده همچو حافظ   زیرا که چون توشاهی کس درجهان ندارد
توضیحات : 
میل جهان داشتن ( عشق و گرایش به گیتی و عالقه به دنیا) جان ندارد( جسم بدون روح است ) دلستان ( محبوب ) صدر بحر آتشین ( یک قطره ژاله در راه عشق درحکم صد دریای پر از آتش است ) معما ( سخن پوشیده ) ساربان ( نگهبان قافله ) فروکش ( ار انداز = قامت کن ) کران ندارد ( پایانی ندارد- ساحل ندارد) محتسب ( نهی کننده ازمنکرات ) ذوقی ندارد ( صفایی ندارد) عشرت ( خوشی – عیش ) تا زرنهانندارد( کنایه از خرج کردن ثروت درراه خیر ) معنی بیت ۱۴( جان بدون دیدار محبوب میلی به جهان نداردو آنکه محبوب نداردبه راستی جسمیبی جان است ) معنی بیت ۲( آثار و نشانه ای ا زمحبوب و دلربای حقیقی نزد هیچ کس نیافتم یا به من از آن خبری نرسیده یا نشان حقیقت بی نشان است ) معنی بیت ۴( سرای آسودگی دل را ترک نمی توان کردای نگهبان قافله همین جا بار فرو بینداز و اقامت کن که راه افزون طلبی راپایانی نمی باشد )
نتیجه تفال :
۱-   حدودپنج روز دیگر از او نشانی دریافت خواهید کرد و خبر و مژده ای بسیار نیکو به شما می رسد که جای شکر و شادمانی دارد
۲-   با مادر و خواهر درباره این مساله سخن بگو آنهادل شمار اشاد خواهندکردزیرا امیدواری آنها مایه دلگرمی است سه فرزند بدردرخشان داریکه طالع آنها سعد و دربرج اسد مردادمی باشد
۳-   زیاد میل یه مصراف گرایی داری دنیا به اهمه رنج و ددر نمی ارزد قدری به سلامتی خویش اندیشه کنید زیرا کار همیشه وجود دارد
۴-   ویژگیهای جنابعالی مغرور خودخواه قابل احترام کمال گرا مخترع قدر شناس منطقی صمیمی اهل حاشا مهربان دقیق اهل کشف جاه طلب حساس روشنفکر آرام و متین زود رنج و ناز نازی
۵-   به او دل مبند که زیاد مادی است و تمام اسرار خودرا با او درمیان مگذار زیرا بعداً آنهار ا وسیله ای برای شکست جنابعالی قرار می دهد آینده ای درخشان درپیش روز داری و شخصی اب موهای حنایی قدی بلند میان باریک بادهانی گشاد به شما عشق می ورزد از او راهنمایی بخواه چون واقعاً طالب خوشبختی شماست
۶-   با سرعت عمل دقت و تلاش این فکر عملی است متاسفانه جنابعالی زمان را از دست می دهیدکه به ضرر شما خواهد بود قدری با واقعیت ها کنار بیایید ملاقات مهمی برای یکی از بستگان دراین ماه روی خواهدداد که موجب سرافرازی ویی خواهدشد معامله خوب است تغییر شغل و مکان نافع می باشد بیمار تفاوتی نخواهدکرداز سف رکده خبری خواهدآمد اما درکار هنوز گره هایی وجوددارد.
۷-   زنگ فرمز با خلقو خوی پر حرارت و با نشاط شما هماهنگی دارد و تهییج کننده و مشارکت آفرین خواهد بود و برازنده جنابعالی است
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات (۱۲۶)
جان : روح انسان.
جمال جانان: زیبایی معشوق .
با هیچکس نشانی….: اثری از جمال جانان در کسی ندیدم
درین ره: درراه جانان و عشق.
هر شبنمی در رین ره … در راه جانان و عشق یک قطره شبنم مانند صد دریای آتش مانع پیشرفت می شود.
فراغت:آسایش.
فروکش: باررا به پایین بیاور، کنایه از منزل کردن .
محتسب: مأمور ناظر بر اجرای احکام شریعت.
گرخود: حتی اگر.
شوخ سر بریده : گستاخ بی قرار.
سربریده : صفت شمع که پیوسته سر فتیله آن را باید اصلاح کرد و برید تا نور بهتری به اطراف بپراکند.
بند زبان ندارد:. اختیار نگهداری زبان خود را ندارد
معانی ابیات غزل(۱۲۶)
(۱) الف: جان بی مشاهده جلوه زیبایی معشوق میلی به زندگانی دراین دنیا ندارد. هرکس که از مشاهده جمال جانان بی بهره است حقا که جان در بدن ندارد.
ب :جان بی مشاهده جمال ذات ، میل به مطالعه جمال صفات ندارد . هر کس که از مشاهده جمال جانان بی بهره است حقا که بی جان است و دیگر مایل به مطالعه جمال صفات نیست . (۲) نشانی از جلوه و جمال معشوق در هیچ کس ندیدم . یا من اشتباه می کنم یا او اثری از خود در هیچ کس باقی نگذاشته است.
(۳) در راه عشق جانان ، هر قطره شبنم به مانند صددریای آتش مانع پیشروی است.و افسوس که بیش از این نمی توان به شرح وبیان این معمای لاینحل پرداخت .
(۴) منزل امن و آسایش موجود را نمی توان ( به امید بهتری) از دست داد . ای ساربان بار خود را همین جا فرو گذار که این راه را پایانی نیست.
(۵)چنگ با قامت خمیده خود، تو را به عیش ونوش فرا می خواند. پند او را به گوش گیر که از پند پیران زیانی نخواهی دید.
(۶) ای دل ! راه زرنگی و زیرکی را از محتسب بیاموز ، زیرا با آنکه مست است کسی درباره او گمان بد نمی برد.
(۷) اگر شمع هم نگهبان معشوق است ، راز عشق خود را براو فاش مکن که این گستاخ بی قرار اختیار زبانش در دست خودش نیست .
(۸) داستان گنج قارون را که چگونه دست روزگار به باد فنا داد برای غنچه بازگو کن تا زر خود را پنهان ندارد.
(۹) هیچ کس در این جهان بنده یی مثل حافظ در اختیار ندارد، همین طور که هیچ کس هم چون تو حکم روایی در دنیا ندارد.
شرح ابیات غزل(۱۲۶)
وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب
*
این غزل را حافظ در زمان سلطنت امیر مبارزالدین برای فرزند ولیعهدش که حاکم کرمان بودسروده است چه سابقه ارادت و ارتباط حافظ با شاه شجاع از زمان نوجوانی شاه شجاع شروع می شود . غزل با معانی و مفاهیم عرفانی و در کمال پختگی شروع و تنها در دوبیت آخر به یاد آوری مادح خود درباره دریغ نداشتن مال از بنده و ارادتمند خود می پردازد
۱- برای درکِ واضح بیت مطلع این غزل ، بایستی نخست عقاید صوفیه را درباره (میل) یعنی محبت بررسی کنیم . بنابر عقاید صوفیه ، محبت یک میل باطنی است که گرایش آن به طرف جمال و زیبایی است و این میل باطنی بر دو گونه و دو مسیر پیشرفت می کند محبت خاص است که میل به مشاهده جمال ذات در آن است . در این بیت حافظ چنین توضیح می دهدکه من بی مشاهده زیباییهایی ذات ، میل به مطالعه در جمال صفات الهی را ندارم و اضافه می کند که هر کس هم که محبت خاصّ یعنی میل به مشاهده جمال و زیبایی ذات ندارد محققاً جان ندارد . پس از آن در بیت دوم علاوه می کند که من با همه مشاهدات خود نشانی از جلو وجمال پرستی پی به نشان و اثری از دلستان نبردم و نمی دانم این قصور از من است یا اینکه محبوب ازلی هیچ نشان مؤثری از خود در جمال جانان یا جمال ذات که بتواند مرا به سوی خود هدایت کند نگذاشته است . و این تردید نظریه یی است که سایر عارفان با این صراحت بدان اذعان ندارند .
در بیت سوم بدنباله این سرگردانی خود اضافه می کند که در راه عشق به محبوب مشکلات فراوانی است . و صدها مانع در پیش روست و افسوس که با زبان سر نمی توان به شرح وبیان این مشکلات و سرگردانیهای راه مکاشفه پرداخت . وبه ناچار دربیت چهارم از مسیر تفکر وامانده و می فرماید این راه را پایانی نیست پس چه بهتر که به همین جا که هستیم و به هر چه درک کرده ایم اکتفا کرده و گوش به پند چنگ خمیده قامت داده و به عشرت بپردازیم و مانند محتسب طریق رندی را پیشه خود کنیم یعنی با پیروی از تظاهر به دستورات شرع از خوشیها بهر برده و قدر وقت و فرصت را بدانیم بنابراین مشاهده می شود که شاعر در این غزل بازگو کننده مکنونات قلبی خود و شارح نحوه تفکر خویش در عالم عرفان است اما از آنجا که پند چنگ خمیده قامت را به گوش می گیرد، ناچار است از مادح خود بخواهد که کمی سر کیسه را شل کرده و او را کنف حمایت مادی خود نگهدارد . لازم به توضیح است که این مضمون لطیف : با غنچه بازگوئید تا زر نهان ندارد به صورتهای مختلف در نسخه های مختلف ثبت شده مانند : در گوش گل فرو خوان تا زرنهان ندارد و اول مرتبه در مخزن الاسرار چنین سروده است :
پای کرم بر سر گل نِه نَه دست تات نخوانند چو گل زر پرست
این غزل را حافظ به استقبال از غزل عماد فقیه سروده است . عماد فقیه می گوید :
من باری از دهانش هرگز نشان ندیدم یا من بصر ندارم یا او دهان ندارد
و حافظ می گوید :
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد
چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز مست است و در حق او کس این گمان ندارد
احوال گنج قارون کایام داد بر باد در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان کان شوخ سربریده بند زبان ندارد
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد   هر کس که این ندارد حقا که جان ندارد
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم   یامن خبرندرام یااو نشان ندارد
هرشبنمی درین ره صدبحر آتشین است    دردا که این معما شرح وبیان ندارد
سرمنزل فراغت نتوانزدست دادن        ای ساربان فروکش کاین ره گران ندارد
ای دل طریق رندیاز محتسب بیاموز          مست است و درحق او کس این گمان ندادر
ذوقی چنان نداردبی دوست زندگانی          بی دوست زندگانی ذوقی چنان ندارد
چنگخمیده قامت می خواندت به عشرت    بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
احوا لگنج قارونکایام دادبرباد           باغنچه باز گویید تا زر نهان ندارد
کس درجهان ندارد یکبنده همچو حافظ   زیرا که چون توشاهی کس درجهان ندارد
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن