تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

چشم مخمور – آن که از سنبل او غالیه تابی دارد – غزل ۱۲۴ – ۱۲۰

۱۲۰- چشم مخمور

آنکه از سنبل او غالیه تابی دارد         باز با دلشدگان ناز و عتتابی دارد
از سر کشته خود می گذرد همچون باد   چه توان کرد که عمرست و شتابی دارد
ماه خورشید نمایش زپس پرده زلف     آفتابیست که در پیش سحابی دارد
آب حیوان اگر آن است که دارد لب دوست     روشن است این که خضر بهره سرابی دارد
چشم من کرد به هرگوشه روان سیل سرشک     تاسهی سرو تو را تازه به آبی دارد
غمزه شوخ تو خونم به خطا می ریزد   فرصتش باد که این فکر صوابی دارد
چشم مخمور تو دارد زدلم قصد جگر         ترک مست است مگر میل کبابی دارد
جان بیمار مرا نیست زتو روی سوال   ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری ؟     چشم مستت که برهر گوشه خرابی دارد
توضیحات :
غالی ( چیز خوشبو ) عتاب ( سرزنش = گله ) سر(جانب – سو ) آب حیوان ( آب زندگی ) سراب ( نمایی از آب غیر حقیقی ) ماه خورشید نما ( مراد روی زیبا ) سحاب ( ابر ) ترک مست ( مراد چشم معشوق ) خسته ( بیمار = مجروح ) معنی بیت ۱( آنکه بوی خوش حتی بر گیسوی معطر او حسد می برد و درتاب و خشم م یباشد حق دارد بار دیگر به عشاق نازو عتاب کند ) معنی بیت ۲( آن جانان از کنار کشته خود چون باد می گذرد چه می شود کرد که زندگی و عمرم متعلق به عشق عزیزاست وعم رهم به سرعت می گذرد ) معنی بیت ۵( چشم من به هرکنار سیل اشک جاری شد تا بالای سرو تو را آبیاری کند تا تر و تازه باشی )
نتیجه تفال :
۱-   خواجه در بیت ششم به شما می گوید : ( کرشمه و ناز گستاخانه چشم تو من بی گناه را می کشد وقت وفرصت اوزیاد بادکه ریختن خون عاشق به دست او کار درست و پسندیده ایست ) خود حدیث مفصل بخوان از این معنی
۲-   چرا در انجام این کار وسواس دار ی و تردید و دو دلی را همگامخود کرده ای ؟ باید بدانی نق زدن و بی تابی کردن گره ای از کار شما را باز نم یکند بلکه باید چشم برروی واقعیت بدوزی زیرا با یک دست نمی توانی چند هندوانه برداری باید یکی یکی عمل کنی و از دوستان و آشنایان کمک بگیری تا حتماً موفق بشوی
۳-   نذر خود را ادا کن و به یکی از مشاهد متبرکه برو و زیارتی و توسلی بجوی موفقیت همراه شما خواهد شد
۴-   جنابعالی بی پرده دارای این خصوصیات هستید حساس و رویایی بانک ظریف و دلربا دهان قرص با استعداد مردد و سواسی ولخرج ( اگر چنین بود مرا دعا کن )
۵-   مسافرت را توصیه می کنم مسافر به سلامت است مژده ای دریافت می کنی تغییر شغل عملی است قرض ادا می وشد او با شما مهربان است از نگرانی بیرون می آیید
۶-   هیچ کس مانند خود انسان نمی تواند چاره ساز و کار گشا باشد پس با اراده ای قوی اقدام کنید و از هیچ چیز واهمه نداشته باشید که موقعیت به شما چشمک می زند به شرط آنکه با کیاست و سیاست اقدام کرده باشید
۷-   چرااین اندیشه غلط را می پرورانی که مادر زن یا مودر شوهرها یا دوستان او دشمن هستند هرچند آنان نیز خود بهنوعی دارای این نسبت می باشند پس دراندیشه خود خانه تکانی کنید که درد سر ایجاد می شود بلکه با خرید هدیه و ملاحت درنزدیکی به او تلاش کنید زیرا دل او نز د شماست
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات (۱۲۴)
سنبل:( استعاره زلف، خط عذار و در اینجا به معنای زلف.
غالیه: تندی، سرزنش کردن.
تابی دارد: رنج واظطراب و حساست وپیچش دارد.
عتاب: ماه.
خورشید: (استعاره روی ماهش که به ماند خورشید می ماند.
سحاب:ابر.
تازه بی آبی آرد: با آبیاری تازه نگهدارد.
غمزه شوخ: حرکات دلبرانه شادی آفرین چشم.
فرصتش باد:امیدوارم مجال پیدا کند.
فکر صواب: اندیشه درست.
آب حیوان:آب حیات، آب حیاتیکه خضر با نوشیدن آن به عمر و حیات طلانی دست یافت. سرآب: بازتاب نور از زمین شوره زار که از دور به صورت موج آب به چشم می آید.
معانی ابیات غزل(۱۲۴)
(۱) آن که غالیه ، در برابر زلف سنبل مانندش در پیچ و تاب و رنج و عذاب است باز با عاشقان دل از دست داده خود سر ناز و تندی دارد.
(۲) مانند باد ، شتابان از کنار عاشقی که کشته شده اوست می گذرد. چه می شود کرد که او چون عمر می ماند و مانند آن در رفتن شتاب دارد.
(۳)صورت ماهش که به خورشید می ماند، در زیر زلف ، چون آفتابی است که ابر آن را پو شانیده است.
(۴) دیدگان من از هر سو سیل اشک روا کرده تا سرو قد تورا با آب تر وتازه نگهدارد.
(۵)حرکات دلبرانه و جسورانه چشم تو خون مرا به خطا می ریزد . امید آنکه مجال اینکار پیدا کند زیرا فکر صواب در سر دارد.
(۶) اگر اب حیات این است که لب لعل یار در خود دارد ، روشن است که آبی را که خضر در شهر تاریکی نوشیده سرابی بیش نبوده است.
(۷)چشم خمارین تو می خواهد جگر دل مرا بسوزاند . ترکی مست است که گویا میل کباب کرده است.
(۸)جان خسته من روی آن را ندارد که از تو تمنایی بکند. خوشا بحال آن خسته یی که دوست به او جواب مساعد بدهد .
(۹) چشم مست تو که در هر گوشه یی عاشقی دل از دست داده وواله و شیدا دارد، دیگر توجه چگونه ممکن است که به سوی دل خسته و بیمار حافظ نگاه و توجهی داشته باشد.
شرح ابیا ت غزل (۱۲۴)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحرغزل: رمل مثمن مخبون اصلم
*
همانطور که سهم اعظم دوران شعر وشاعری حافظ مربوط به فرجه سلطنت شاه شجاع می شود ، بزرگترین مسائل و مشکلات و برخوردهای حافظ هم رقیبان ومخالفان خود مربوط به این دوره خواهد بود . در مقدمات و فصل اول این دفتر مشروحاً در این باره صحبت شده و در اینجا اشاره یی گذرا به این مطلب می شود که اختلاف سلیقه بین حافظ و شیخ زین الدین کلاه سر منشاء همه اختلافت و مشکلات حافظ بود . این برخوردها به دربار کشیده می شود و با همه نفوذ و محبوبیت و موقعیت حافظ در دربار، کار به جایی می رسد که شاه شجاع مجبور می شود علی الظاهر دست از حمایت حافظ برداشته و نسبت به او بی تفاوت و بی توجه شود . در این بحران تا بدانجا پیش می رود که حافظ به یزد تبعید می شود و در اوج این بحران این غزل را سروده شده است . حافظ در بیت مطلع غزل می فرماید باز شاه شجاع با حامیان خود سر عتاب و سرزنش دارد و در بیت سوم تلویحاً می گویدکه ابرهای غرض از ناحیه مغرضین جلوی نور این خورشید را گرفته است و به دنبال بیت چهارم و پنجم توضیح می دهد که من دلسوز و طرفدار تو وتقویت توهستم معذلک به خطا خون من را می ریزی و از نکات قابل توجه در این غزل یکی اینکه در این موقعیت باریک که به قول خود حافظ گله مند ، اوضاع چندان بر وقف مراد او نیست باز دربیت ما قبل اخر غزل یعنی همان جایی که حافظ تقاضاهای خود را از شاه مطرح می کند می فر ماید هر چند روی سؤال از تو ندارم اما خوشا بحال کسی که از دوست جوابی دارد . یعنی با این همه ما را در امور مادی ومعنوی فراموش نکن و بالخره در بیت مقطع حالت نومیدی خود را علناً بازگو می کند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
از سر کشته خود می‌گذری همچون باد چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلف آفتابیست که در پیش سحابی دارد
چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک تا سهی سرو تو را تازه‌تر آبی دارد
غمزه شوخ تو خونم به خطا می‌ریزد فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست روشن است این که خضر بهره سرابی دارد
چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر ترک مست است مگر میل کبابی دارد
جان بیمار مرا نیست ز تو روی سال ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
آنکه از سنبل او غالیه تابی دارد         باز با دلشدگان ناز و عتتابی دارد
از سر کشته خود می گذرد همچون باد   چه توان کرد که عمرست و شتابی دارد
ماه خورشید نمایش زپس پرده زلف      آفتابیست که در پیش سحابی دارد
آب حیوان اگر آن است که دارد لب دوست     روشن است این که خضر بهره سرابی دارد
چشم من کرد به هرگوشه روان سیل سرشک      تاسهی سرو تو را تازه به آبی دارد
غمزه شوخ تو خونم به خطا می ریزد    فرصتش باد که این فکر صوابی دارد
چشم مخمور تو دارد زدلم قصد جگر          ترک مست است مگر میل کبابی دارد
جان بیمار مرا نیست زتو روی سوال    ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری ؟     چشم مستت که برهر گوشه خرابی دارد
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

۲ دیدگاه

  1. بابا دمتون گرم حال کردم خیلی خوب بود میگه‌مادرشوهرت‌‌بد‌ه‌درست‌اما‌تو‌برو‌اشتی‌کن‌دلش‌پیش‌شماست‌واقعان‌هم‌من‌با‌مادر‌شوهرم‌دعوام‌شده‌اما‌من‌برای‌اشتی ماشتی نمیرم‌کور‌خونده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن