تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

لوح بینش – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت – غزل ۹۵ – ۱۰۰

۱۰۰- لوح بینش

مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت       خرابم می کند هر دم فریب چشم جادو یت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن که شمع دیده افروزیم درمحراب ابرویت
سودا لوح بینش را عزیز از به رآن دارم   که جان را نسخه ای باشد زنقش خال هندویت
تو گرخواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی     صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
وگر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی   بر افشان تا فرو ریز هزاران جان زهر مویت
من و باد صبا مسکین دو سر گردان ب حاصل من از افسون چسم مست و او از بوی گیسویت
زهی همت که حافظ راست گز دنی و از عقبی نیامد هیچ در چشمش بخز خاک سر گویت

:: ::

توضیحات‌ :‌
جعد گیسو (زلف پیچیده ) جادو (افسونگر ) محراب ابرو (اضافه تشبیهی = ابو ) برقع ( روبند = نقاب ) مسکین دو سرگردان ( بیچاره و حیران خودش و باد صبا ) لوح ( تخته = صفحه ) هندو ( استعاره از زیبایی ) زهی (صوت تعجب ) خراب کردن ( پریشان = شیدا = عاشق ) چشم جادو ( چشم اقسونگر ) معنی بیت ۱( نسیم  گیسوان پرچین و شکن تو و فریب چشم جادو گرانه تو مدام مرا مست می کند ) معنی بیت ۲( عجبا بعد از این همه صبر و تحمل ممکن می شود شبی شمع دیده را در ابروان شبیه به محرابت روشن سازیم و و صال روی دهد ) معنی بیت ۳( مردمک سیاه چشمم را زا آن جهت عزیر می دارم و آنرا درچشم حفظ می کنم و گرامی می دارم که نقش خال هندویت را حفظ می کند چون برای جان یک مثال و یک نسخه می باشد )
نتیجه تفال :
۱-   خیلی به این نیت توجه و فکر می کنی بطوری که شبانه روز اغلب متوجه آن شده ای درحالی که این نیت با کمی صبرو شکیبایی و سرعت عمل و اراده برآورده می شود و جای هیچ گونه نگرانی نمی باشد
۲-   این نیت اگر چه عالی است و موجب می شود از اندوه و غم شما کاسته شود ولی نباید موجب گردد که تمام گنجایش ذهن شما را اشغال کند بطوری که همت و پشتکار شما را که لازمه اجرای آنست تحت الشعاع قراردهد .
۳-   شخصی مهربان صمیمی با احساس و عاطفی هستید و از طبع لطیف خود بهره می گیرید از طبیعت لذت می برید اگر چه همتی عالی دارید ولی کمتر از آن کمک می گیرید و بیشتر خود را سرگرم تردید و و سواس می سازید درحالی که شما آینده ای بسیار درخشان دارید و می توانید این آینده را با دیگران قسمت کنید یعنی هم خود و هم دیگران را بهره مند سازید
۴-   خواجه در بیت چهارم صراحتاً می فرماید : ( اگر می خواهی جهان را دفعتاً ارایش و مزین کنی به باد صبا بگو زمان روبند را از رویت بردارد ) یعنی شما می توانید با تلاش و کوشش تمام عالم را از انوار درخشان خود نورانی سازی زیرا روی تو نور کامل است و به هرجا اشعه ات بیفتد آنجا را منور میکند آری عزیزم ارزش خود را بدان کاش می توانستم از نزدیک شما را ببینم تا بگویم آینده ای بس درخشان در پیش روی شماست آنرا با بی قیدی یا وسواس و یا بداخلاقی و عصبانیت خراب مکن
۵-   عده ای به زندگی شما حسادت میکنند چون از زندگی نسبتاً خوبی برخوردارید عمری طولانی دارید و فرزندانی شایسته برشما مبارک باد
۶-   خنده و شادی و محیط گرم : سرکش ترین همسر را رام و آرام می سازد و سنگ را موم می کند از این وسیله قوی بهره بگیرید

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۹۵)
مدام: همیشه، شراب و در اینجا همیشه معنا می‌دهد.
نسیم: رایجه، بوی خوشی که از نسیم به مشام می‌رسد.
جعد: چین و شکن، پیچیده و گره‌گیر.
خراب: در اینجا به معنی مست و لایعقل، فاسد.
فریب: عشوه، دراینجا کنایه از شراب چشم است.
چندین شکیبایی: شکیبایی فراوان و مُمتَّد.
شمع دیده افروزیم: اضافه تشبیهی و کنایه از اینکه چشم به دیدار جمالت روشن کنیم.
َسوادِ لوح: سیاهی صفحه.
سَوادِ لوح بینش: سیاهی مردمک چشم.
خال هندو: خال سیاه.
برقع: روبنده، پارچه‌یی که جهت ناشناس ماندن بر روی صورت آویزان کنند.
برافشان: تکان بده، بلرزان.
افسون: سحر و جادو.
همت: اراده قوی و مجازاً به معنای بی‌نیازی.
معانی ابیات غزل (۹۵)
(۱) پیوسته بوی خوش گیسوان تا بدارت مرا مست و شاداب نگهداشت و باده چشم جادویی‌ات مرا خراب نگه می‌دارد.
(۲) بعد ازمدتها صبر و انتظار آیا می‌توان شبی شمع خاموش چشم خود را در محراب ابروان تو روشن کنیم.
(۳) بدان سبب سیاهی مردمک چشم را گرامی می‌دارم که شبیه نقش خال سیاه چهره‌‌توست.
(۴) اگر مایلی به اصلاح و آرایش جهان دست بیابی به باد صبا بگو که روبنده را از رویت کنار بزند (تا دیده شوی).
(۵) و اگر خواستار آنی که راه و رسم نابودی را از دنیا براندازی، زلفهای خود را افشان کن تا از هر تار مویت هزاران جان دربند رهایی یابد.
(۶) من و نسیم صبا، دو بیچاره و سرگردان نومیدیم. من به سبب جاذبه به سحر چشمان مست تو و باد صبا از اثر بوی گیسوانت.
شرح ابیات غزل(۹۵)
وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر غزل: هزج مثمن سالم
*
شاه منصور برادرزاده شاه‌شجاع وبرادر شاه یحیی است و سالها در تحت فرمان شاه‌شجاع و در دستگاه او با حافظ مأنوس بوده است. این غزل را حافظ در پیرانه سر برای شاه منصور سروده و تاریخ آن احتمالاً قبل از سال ۷۹۰ باشد زیرا شاه منصور در سال ۷۹۰ پس از شکست شاه‌یحیی بر شیراز مسلط و تا پایان عمر حافظ یعنی سال ۷۹۲ حاکم شیراز بود ودر سال ۷۹۵ در جنگ با تیمور کشته شد.
شاعردر مطلع غزل حالت چشم انتظاری و آرزوی باطنی خود را که او به سلطنت وقدرت دست یابد، بازگو کرده و در بیت دوم چنین وانمود می‌کند که آیا پس از سالها انتظار آیا وقت آن نرسیده که چشممان به جمال تو بر سریر سلطنت بیفتد. و در بیت سوم این خال موروثی خانواده آل‌مظفر را که در صورت اکثر مردان این خانواده فی‌الجمله شاه‌منصور بود می‌ستاید. در بیت چهارم شاه منصور را تشجیع به قیام کرده و در بیت پنجم راه و رسم حکومت را به او یادآور می‌شود و با کنایه به او می‌فهماند که مردم در زیر فشار و دربند اسارت استبدادند. قیام کن و آنها را رهایی بخش و بالاخره دربیت ششم خود را مانند بادصبا سرگردان و بی‌حاصل نامیده و از اینکه در آرزوی توفیق او به سر می‌برد غزل را به پایان می‌رساند و مضمون بیت مقطع این غزل را جای دیگر چنین سروده است:
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمی‌آید
این غزل یکی از غزلهای ذو وجهین حافظ است که صورت ظاهر عاشقانه آن بسیار لطیف و ایهامات آن بسیار با ظرافت جا افتاده است.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت       خرابم می کند هر دم فریب چشم جادو یت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن  که شمع دیده افروزیم درمحراب ابرویت
سودا لوح بینش را عزیز از به رآن دارم    که جان را نسخه ای باشد زنقش خال هندویت
تو گرخواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی      صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
وگر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی   بر افشان تا فرو ریز هزاران جان زهر مویت
من و باد صبا مسکین دو سر گردان ب حاصل من از افسون چسم مست و او از بوی گیسویت
زهی همت که حافظ راست گز دنی و از عقبی نیامد هیچ در چشمش بخز خاک سر گویت
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

۶ دیدگاه

  1. دقیقا منم همینجوری ام. مدتیه درگیر افکاری هستم که تمام زندگی و ذهنمو درگیر کرده و به نوعی دچار تردید و وسواس فکری هستم….

  2. امیدوارم دلتون به وضوح شاد بشه 🙂میدونید من همیشه تو ذهنم این بیت شعر رو مرور میکنم
    زندگی در گذر است آدمی رهگذر است چیزی که میماند از او راه رسم سفر است🙂
    ما تو یه تاریخی اومدیم و تو یه تاریخی هم میریم
    ولی دوسدارم تو این مدت زنده بودنم زندگی رو به معمای واقعی زندگی کنم
    همینطور این آرزوم برای همتون هم هست🌸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن