تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

خلوتیان ملکوت – دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست – غزل ۲۱

۶۳- خلوتیان ملکوت

دل ودینم شدو دلبر به ملامت برخاست     گفت با مامنشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که درین بزم دمی خوش بنشست   که نه درآخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد       پیش عشاق توشبهابه غرامت برخاست
درچمن باد بهاری زکنارگل و سرو   به هواداری آن عارض و قامت برخاست
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت   به تماشای نو آشوب قیامت برخاست
پیش رفتار تو پا برنگرفت ازخجلت   سرو سرکش که به ناز قدوقامت برخاست
حافظ این خرقه بنداز مگر جان ببری     کاتش ازخرقه سالوس و کرامت برخاست

:: ::

توضیحات :
شد(رفت ) ملامت (سرزنش ) برخاست (بند شد – پدیدآمد) سلامت بخاست (رسوا شدن = بی ننگو نام شدن)ه (ضمیر =که را) بزم (شادی ) نه (قید نفی ) آخر (سرانجام ) آشوب (غوغا ) برنگرفت (قدم برنداشت ) سالوس (ریاکار ) معنی بیت ۱( دین و دل من از دست رفت و نحبوب به سرزنش من پرداخت و گفت هم صحبت ما مشو که عافیتاز تو دورشده است ) معنی بیت ۲( کیست ه درشادی دنیا یک نفس به عیش بپردازدو درپایانهمنشینی باپشیمانی این محفل را ترک نکرده باشد)معنی بیت ۶( سرو سرافراز که به ناز و کرشمه قدبراراشته در پیش سرو خرامانقامت تو از شرم پایدرگلمانده وگامی بر نمی دارد .
نتیجه تفال :
۱-   خواجه دربیت پنجم شما را راهنمایی کرده و میفرماید: ای محبوب تو مست عبور کردی و از فرشته ها به سبب تماشیت و فقنه و آشوب قیامت بلند شد) یعنی ملایک به خاطر دیدار تو غوغا کردند عزیزم حدیث مفصل بخوان از این مجمل
۲-   عیب جنابعای این است که به سخن دیگران گوش میدهی و به قول معروف گوش شما به دهان دیگران است ولی نمی دانی که هر کسی دوست واقعی نمی باشد درحالیکه شاهین خوشبختی پیشرفت درچند قدیم شما لانه کرده است با قدری اراده و علاقه و تلاش برای همیشه او را درخانه خواهی داشت مواظب باش که اورا پروازندهی
۳-   زندگی ارزش و اعتبار این همه جوش و خروش را ندارد پس دلبستگی شما به او و آنکه می دانی بیهوده می باشد چون شما دوخط موازی هستید که هیچگاه به هم نمی رسید زیرا دارای فرهنگهای گوناگونی می باشید که درآینده به ضرر شماست
۴-   از این اندیشه برحذر باش فعلاً گرداب هولناک و سرابی بیش نیست ولی به زودی پیشرفتی درانتظار شماست که تصورش راهم نمی کنی
۵-   درکارها عجول هستی قدری با اندیشه گام بردار دیگران به زندگی شما حسادت میورزند سی درخانه آن قدر شما را دوست دارد که تمام دنیای او هستی ولی به علت غرورش ابراز نمی کند پس نسبت به او وفادارباش
۶-   ملاقاتی درپیش دارید که بسیار نافع و سودمند است مسافرت را توصیه می کنم ولی فعلاً ازخرید دست بردارید اما فروش نافع می باشد بیمار شفا نمی یابد ولی بدتر هم  نمی شود از سفرکرده خبری می رسد
۷-   دستتان نمک ندارد چقدر به او محبت کردی بالاخره دست شما را گاز گرفت اشکان ندارد به قول معروف تو نیکی میکن و دردجله انداز …
۸- برنده پس از بیان نکته اصلی مورد نظرش لب از سخن فرو می بندد اما بازنده آنقدر به صحبت ادامه میدهد که نکته اصلی را فراموش میکند این پند بزرگی برای برنده ها می باشد

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۲۱)
ملامت: سرزنش.
برخاست: بلند شد، پدید آمد.
لاف: گزاف، ادّعای دروغ.
تاوان: جریمه.
غرامت: تاوان، آنچه ادای آن لازم باشد، دادن مال به کراهت، خسارت.
عارض: چهره.
قامت: اندام.
خلوتیان: خلوتیها، خلوت نشینان، محرمان حضور.
ملکوت: بزرگی و چیرگی، پادشاهی الی الابد پروردگار، در اصطلاح صوفیه عالم ارواح و عالم غیب و عالم معنی و باطن و مجرّدات.
خلوتیان ملکوت: ساکنان عالم معنی یا جهان غیب، ملائکه ها.
آشوب: شورش، غوغا، طغیان.
پا بر نگرفت: بلند نشد، اظهار وجود نکرد.
سالوس: ریا، چرب زبانی، خُدعه.
کرامت: کار خارق العاده و شگفت آور که از صوفی کامل سرزند.
کرامات: جمع کرامت.
سالوس و کرامت: ریاکاری در پوشش کرامت، کرامت فروشی.
معانی ابیات غزل (۲۱)
(۱)(در راه عشق) دل و دینم از دست برفت و رسوا شدم و معشوق مرا سرزنش کرد که دیگر گِردِ ما مگرد که بی ننگ و نام شده یی.
(۲)آیا تا به امروز کسی را سراغ داری که پا در دایره دلدادگی نهاده و پایان کارش به پشیمانی نکشیده باشد.
(۳)شمع اگر زبان به لاف برابری با آن لبهای خندان گشود، به تاوان این گزافه گویی، همه شبها در پیش عاشقانِ تو، به پوزش بر سر پا ایستاد.
(۴)در چمن، نسیم بهاری، به هوا و هواداری آن چهره زیبا و اندام رسا از کنار گل و سرو گذشته به سوی تو آمد.
(۵)مستانه خرامیدی و از تماشای مست تو غریو شادی از ملایک آسمان برخاست چنانکه گویی قیامت برپا شد.
(۶)آن سرو سرکش چمن که به بالای خود می نازید در برابر خرامیدن و رفتار تو از شرمساری سربلند نکرد.
(۷)حافظ! این خرقه درویشی را از تن به در آورده جان به سلامت ببر، چرا که به سبب ریاکاریِ کرامت فروشان، آتش از آن برمی خیزد.
شرح ابیات غزل (۲۱)
وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم مُسبغ
*
سعدی: عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
هر که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
*
عماد فقیه: دوش بگذشتی و در شهر قیامت برخاست
عاقیت از دل ارباب سلامت برخاست
*
۱-این غزل در زمان شاه شجاع به هنگامی که شیخ زین الدّین علی کلاه در اوج شهرت و مردم فریبی بود ساخته شده است. زمینه کلام حاکی از ناکامی نسبی شاعر پس از یک چند مصاحبت با محبوب و در تعریف و تمجید از اوست.
۲-مضمون بیت چهارم را احتمالاً حافظ از این بیت نظامی در هفت پیکر گرفته است:
گل کمر بسته در شهنشاهی
خاک چون باد در هواخواهی
۳-ایهامی در بیت هفتم یا مقطع کلام، آنجا که همیشه حافظ غرض اصلی خود را بیان می کند نهفته است و آن رنجش و ناراحتی از ریاکاری شیخ علی کلاه و مردم فریبی و نفوذ او در عوام النّاس است. این صوفی زیرک در کارهای تردستی و سحر و عوام فریبی ید طولایی داشت.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
غزل به قلم علامه قزوینی :
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
دل ودینم شدو دلبر به ملامت برخاست      گفت با مامنشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که درین بزم دمی خوش بنشست    که نه درآخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد        پیش عشاق توشبهابه غرامت برخاست
درچمن باد بهاری زکنارگل و سرو    به هواداری آن عارض و قامت برخاست
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت    به تماشای نو آشوب قیامت برخاست
پیش رفتار تو پا برنگرفت ازخجلت   سرو سرکش که به ناز قدوقامت برخاست
حافظ این خرقه بنداز مگر جان ببری      کاتش ازخرقه سالوس و کرامت برخاست
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

۳ دیدگاه

  1. من پرسیدم آیا ما به هم میرسیم گفت شما شبیه دو خط موازی هستید که هرگز به هم نمیرسید من خیلی دوستش دارم در حالیکه هیچ حس نسبت به مه نداره امید خوده از دست دادم🥹🥹🥹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن