تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

غیرت روی تو – چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری – غزل ۴۴۳ – ۵۲۶

۵۲۶- غیرت روی تو

چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری         خورد زغیرت روی تو هر گلی خاری
زکفر زلف تو هر حلقه ای و آشوبی         زسحر چشم تو هر گوشه ای و بیماری
مرو چو بخت من ای چشم مست یار به خوب   که در پی است زهر سویت آه بیداری
نثار خاک رهت نقد جان من هر چند         که نیست نقد روان را بر تو مقداری
دلا همیشه مزن راه زلف دلبندان           چو تیره رای شدی کی گشایدت کاری
سرم برفت و زمانی بسر نرفت این کار       دلم گرفت و نبودت دل گرفتاری
چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی   به خنده گفت که ای حافظ این چه پرگاری
توضیحات :‌
معنی بیت ۱( اگر مانند سرو لحظه ای در گلزار بگردی از شدت علاقه و غیرت روی تو تک تک گلها پر پر می شوند و رشک می برند ) معنی بیت ۲( گیسوی کافر مسلک و عاشق کش تو با فتنه و شرارت همراه است و بخاطر افسون چشم شهلای تو در هر گوشه ای بیماری از عشق خوابیده است ) معنی بیت ۳( ای چشم مست مانند اقبال من بخواب مباش زیرا از هرطرف یک عاشق بیچاره خواب به چشم ندارد و آه می کشد پس از تیر آه برحذر باش ) معنی بیت ۴( اگر چه جان من د رمقابل عشق تو ارزشی ندارد با این همه چه قبول کنی یا نکنی من جان را فدای تو می کنم ) معنی بیت ۵( ای دل دایماً به فکر گیسوی محبوبان مباش زیرا وقتی تیرع رای شوی و فکر تعلقات دنیا باشی در کارت گشایش به وجود نمی آید ) معنی بیت ۶( سرم را ازدست دادم ولی عاشقی من سامانی نگرفت دلم ملول شد ولی ترا پروایی از اندوه این اسیر عشق نباشد) معنی بیت ۷( وقتی به جانان گفتم مانند نقه به میان دایره بیا و به حلقه عشاق داخل شو به خنده گفت که ای حافظ تو تا چه حد سرگردانی زیرا جایگاه و مقام من در آن حلقه نیست )
نتیجه تفال :
۱-   بی وفایی و بدعهدی و فریب مردم شکایت مکن زیرا همه دارای اخلاق یکنواخت و درستی نمی باشندو مبادا با آنان در باره راز درون سخن بگویی که جز نیرنگ و تمسخر کاری از آ»ان ساخته نمی باشد بلکه ابا استادی با تجربه راز خویش را میان گذارید و از او درخواست کمک کنید در این کار بهتر از همه کس پدر یا مادر شماست در این هفته به یکی از مشاهد متبرکه بروید  و نذز خود را ادا نمایید که گشایش بسیار حاصل می گردد ودلت را صاف کنو توکل بر خدا د اشته باش که موفق می شوی
۲-   دارای روحیه ای مهربان با گذشت صمیمی آتش مزاج عصبی بخشنده دل نازک سختکوش دمدمی مزاج آگاه به مسایل با ایمان خانواده دوست و یکدنده می باشید
۳-   به زودی خبرهای خوش دریافت می کنید بطوری که در زندگی شما اثری نیکو خواهد گذاشت و ملاقاتهای مهمی در پیش می باشد ولی مواظب سخنان آنان باشید
۴-   از زندگی خوبی برخوردارید و دو بچه در طالع شماست که اولی متکبر و دومی پولدار می شود همسری مهربان ولی زود رنج و پدر و مادر مهربان دارید که مرتب به فکر شما هستند مسافرت سیاحتی و زیارتی در پیش دارید و به زودی ثروتی به دست خانواده می رسد
۵-   عیوب او را کاملاً می دانید امااز بیان آن می ترسید بهتر است از این کا رصرف نظر کنید یا آن را به موقع بهتری موکول نمایید
۶-   از طریق امواج و رایانه و اینترنت خبرها و مراوده های زیباتری خواهید داشت
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۴۴۳)
خرامیدن: حرکت آرام و موزون، راه رفتن با ناز و طمأنینه.
غیرت: حسد، رشک.
کفر: پوشیدن و انکار کردن و در اینجا به معنی پرده بی ایمانی.
کفر زلف: (اضافه تشبیهی) زلف به کفر تشبیه شده به معنای پوشش سیاه زلف.
زِ: از، حرف اضافه که معنای ملازمت را افاده می کند.
ز کفر زلف تو: به ملازمت پوشش سیاه زلف تو.
هر حلقه یی و آشوبی: (واو تخصیص) با هر حلقه یی آشوبی.
آه بیداری: آه اشخاص بیداری.
نثار کردن: افشاندن، آنچه بریزد و پراکنده شود، آنچه که بر سر و پیش پای عروس و امثالهم به رسم هدیه ریخته شود.
نقد جان: سکه جان.
نقد روان: سکه رایج، سکه یی که در معاملات بین مردم رایج است و ایهاماً نقد جان را تداعی می‌کند.
دلبندان: دلبران، معشوقان.
تیره رای: اندیشه تیره و درهم، تاریک فکر، بدون فکر روشن.
سرم برفت: سرم در این راه از دست رفت.
به سر نرفت: به پایان نرسید.
دلم گرفت: دلم ملول شد.
گرفتاری: یک آدم گرفتار.
پرگار: ۱- ابزار هندسی دایره کشی، ۲- مکر و حیله و نیرنگ.
معانی ابیات غزل (۴۴۳)
(۱) اگر لحظه یی مانند سرو در گلراز با ناز به جنبش و حرکت درآیی، نیش خار حسادت به دل همه گل ها فرو خواهد رفت.
(۲) به سبب پرده سیاه بی ایمانی زلف تو، در هر حلقه از آن، آشوبی به پاست و به خاطر فریب کاری چشمانت در هر گوشه یی بیمار رنجوری وجود دارد.
(۳) ای چشم مست دلدار، به مانند بخت من به خواب مرو که از هر طرف آه عاشق بیدار به دنبال توست.
(۴) سکه جان من تقدیم به خاک پای تو باد، گرچه گوهر جان و نقد روان در پیش تو ارزشی ندارد.
(۵) ای دل پیوسته از زلف محبوبان دم و لاف مزن زیرا وقتی در تیرگی فرو روی و اندیشه ات تباه شود، چگونه آن رأی کارگشای کار تو شود؟
(۶) در این کار سرم از دست رفت و فدا شد و کار به سامان نرسید. دلم از غم گرفت و ملول شد و تو به فکر آدم گرفتاری نبودی.
(۷) به او گفتم: به مانند نقطه، به میان دایره (عشق) بیا. با خنده پاسخ داد: حافظ این چه نیرنگی است که میزنی!
شرح ابیات غزل (۴۴۳)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل: بحر مجتّث مثمّن مخبون اصلم
٭
جلال الدین مولوی:
۱- نگاهبانِ دو دیدست چشم دلداری نگاه دار نظر از رخ دگر ی‍اری
۲- بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری چو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداری
٭
سعدی:
۱- دو چشم مست تو برداشترسمِ هشیاری گرنه فتنه ندیدی بخواب بیداری
۲-من از تو روی نپیچم گرم بیازاری که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری
٭
سلمان ساوجی:
چه می بری دل ما چون نگه نمی داری چه دلبری؟ که نمی آید از تو دلداری
٭
افتخار دامغانی:
مرا دلی ست گرفتار زلف دلداری که نیستش به جز آزار خاطرم کاری
٭
جهان ملک خاتون:
به حکم آنکه مرا نیست در جهان یاری ز خویشتن بَتَرم نیست در نظر باری
٭
این غزل محصول ایام جوانی حافظ و مربوط به زمانی است که این شاعر فحل، با انتخاب غزل های ناب شعرای متقدم و یا معاصر و استقبال از آنها هنر برتر خود را به معاصرین می نموده است.
دو دلیل می تواند شاهد این نظریه باشد: نخست آنکه در این غزل هیچ گونه اشارات و کنایات عرفانی که از ویژگی های اشعار میانسالی و دوره کمال حافظ است به چشم نمی خورد. دوم آنکه حافظ با تلفیق دو کلمه (چو) و (سرو) غزل را شروع کرده است!
توضیح آنکه ناقدان شعر، به دنبال هم آوردن کلماتیکه به هنگام سمع آن، کلمه مستهجنی به گوش القاء شود را جایز نمی دانسته اند علی الخصوص که شروع غزل با آن کلمات باشد. به عنوان مثال: مشهور است که شادروان ملک الشعراء بهار، تعدادی کبوتر زیبا در منزل داشته و با آنها سرگرم بوده است. در ایام جنگ بین الملل دوم به سبب گرانی های قحطی مانند، ارزن نایاب شده و بقال سرگذر از فروش آن به شادروان بهار امتناع می ورزد. این موضوع سبب کدورت خاطر بهار را فراهم ساخته و در بیتی به این شرح آن بقال را هجو می کند که در آن دو بیت دو مورد از ویژگی بالا به هنگام شنیدن مستفاد می شود:
گو زِ من بر حاجی ارزن فروش ار، زنت را می فروشی، می خرم
این مثل بدان آورده شد که ملاحظات کلی محسنات کلام گاه ممکن است در ایام جوانی نادیده انگارده شود اما به هنگام کمال هرگز یک شاعر پخته بدان مبادرت نخواهد کرد. لیکن باید به این نکته مقرّ شد که این غزل بسیار روان و صمیمانه سروده شده و از هنر سهل و ممتنع برخوردار است. سرودن بیت:
سرم برفت و زمانی به سر نرفت این کار دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری
با توجه به وضع یاء های قافیه شاهکار به حساب می آید.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری
ز کفر زلف تو هر حلقه‌ای و آشوبی ز سحر چشم تو هر گوشه‌ای و بیماری
مرو چو بخت من ای چشم مست یار به خواب که در پی است ز هر سویت آه بیداری
نثار خاک رهت نقد جان من هر چند که نیست نقد روان را بر تو مقداری
دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان چو تیره رای شوی کی گشایدت کاری
سرم برفت و زمانی به سر نرفت این کار دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری
چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی به خنده گفت که ای حافظ این چه پرگاری
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری         خورد زغیرت روی تو هر گلی خاری
زکفر زلف تو هر حلقه ای و آشوبی         زسحر چشم تو هر گوشه ای و بیماری
مرو چو بخت من ای چشم مست یار به خوب   که در پی است زهر سویت آه بیداری
نثار خاک رهت نقد جان من هر چند         که نیست نقد روان را بر تو مقداری
دلا همیشه مزن راه زلف دلبندان           چو تیره رای شدی کی گشایدت کاری
سرم برفت و زمانی بسر نرفت این کار       دلم گرفت و نبودت دل گرفتاری
چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی   به خنده گفت که ای حافظ این چه پرگاری
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن