تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

جلوه گاه طایر اقبال – ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو – غزل ۴۱۰ – ۴۶۶

۴۶۶ – جلوه گاه طایر اقبال

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو   تاج شاهی را فروغ از گوهر والای تو
آفتاب فتح را هر دم طلوعی می دهد   از کلاه خسروی رخسار مه سیمای تو
گرچه خورشید فلک چشم وچراغ عالم است     روشنایی بخش چشم اوست خاک پای تو
جلوه گاه طابر اقبال گردد هر کجا   سایه اندازد همای چتر گردون سای تو
در رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف     نکته ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو
آب حیوانش زمنقار بلاغت می چکد       طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو
آنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار     جرعه ای بود از زلال جام جان افزای تو
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست       راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو
خسروا پیرانه سر حافظ جوانی می کند       بر امید عفو جان بخش گنه بخشای تو
توضیحات :
تاج شاهی را ( ای که گوهر سرشت عالی تو زینت تا ج و انگشتری سلطنت است ) معنی بیت ۲( چهره مانند ماه تو از زیر تاج شاهی هر لحظه خورشید پیروزی و ظفر را به جلوه نمودن بر می انگیزد ) معنی بیت ۴( چتر همای تو هر جا سایه اندازد آنجا محل جلوه گری مرغ اقبال است ) معنی بیت ۵( با وجود هزاران اختلاف برداشت در قواعد شرع و حکمت و فلسفه هیچگاه یک مساله دقیق از دل دانای تو پوشیده نماند ) معنی بیت ۶( قلم شیرین تو طوطی خوش لهجه ایست ه آب زندگان سخن از منقار بلیغش روان است ) معنی بیت ۷( آن چیزی که اسکندر در طلبش بود ام روزگار به او نداد جرعه ای از شراب صاف و جانبخش تو بود ) عر ض حاجت ( درخواست نیاز ) فروغ رای ( اندیشه نورانی ) خسرو ( پادشاها ) جوانی می کند ( سر پیری هوس جوانی می کند )
نتیجه تفال :
۱-   اخیراً شما یا همسر یا پدرتان اوضاع و احوال خوبی برخوردار شده و ملاقاتهای مهمی و گردش کا رخوبی داشته اید بدان که طالع جنابعالی  در برج سعد است بخوبی از آن بهره بگیر که هر کسی در زندگی یک مرتبه همای سعادت را در آغوش می گیرد و ب آثر آن تا آخر عمر راحت و آسوده می گردد پس شما مواظب باشید که با بی احتیاطی و عدم تدبیر آنرا پرواز ندهید تا در چشک مردمعزیز بمانید ونیت شما برآورده شود پس جای نگرانی نیست
۲-   اگر فکر می کنید که مضطرب هستی برداشت غلط شما از امور زندگی و خانوادگی است درحالیکه نم یدانید او شما را دوست دارد به شمااطمینان میدهم او از صمیم قلب شما را دوست دارد و کارتان سکه می شود
۳-   از تردید و دودلی سدت بردارید که رقیبان در کمین و حسودان در راهند پس با قدرت تمام با ابتکار و خلاقیت اوضاع را بدست بگیرید و بدانید کهموفق خواهید شد نگران نباشی پیشاپیش تبریک می گویم
۴-   عزیزم کار ما شاید این است کهمیان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت برویم پس فرزندم حقیقت هدیه ای نمی باشد که بسته بندی شده دریافت دارید بلکه حقیقت رمز و راز دارد که در دل انسان عارف و آگاه و با ایمان چون خورشید درخشانی است که می تابد همانطوریکه در قلب شما نور معرفت و عرفان تابیده است
۵-   از اینکه او به خانواده اش توجه دارد ناراحت نباشید او از شما دلخور است و برا بجبازی این کارها را م یکند
۶-   از تهدیدها نترسید او طبل تو خالی است
۷-   به شما اطمینان می دهم که این نیت با صبر و شکیبایی توام با زیرکی شما قابل حل می باشد
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۴۱۰)
قبا: جامه،لباس مردانه بلند از شانه تا زانو و جلو باز.
قبای پادشاهی: لباس سلطنت.
راست: برازنده.
بالا: قد و قامت، اندام.
گوهر والا: در اینجا کنایه از سرشت عالی، فطرت و ذات شریف.
آفتاب فتح: (اضافه تشبیهی) فتح به آفتاب تشبیه شده.
طلوع: برآمدن، نمودار شدن، جلوه کردن و در اصطلاح نجومی طلوع عبارت است از وقوع ستاره در بالای افق و غروب عبارت است از وقوع ستاره در زیر افق و طالع، جزیی از منطقه البروج است که در وقت مخصوصی بر افق شرعی باشد و اگر این وقت زمان ولادت شخصی باشد آنرا طالع این شخص گویند (فرهنگ دهخدا).
کلاه خسروی: تاج پادشاهی.
طایر اقبال: مرغ بخت، پرنده خوشبختی، کنایه از هما، مرغ سعادت.
همای چتر گردون سا: (اضافه تشبیهی) چتر گردون سا به هما تشبیه شده است.
همای چتر گردون سای تو: چتر سلطنتی تو که از بلندی، سر به فلک می ساید و از خوش یمنی به مرغ سعادت هما می ماند.
رسوم: رسم ها، قوانین.
رسوم شرع: قوانین شرع، آیین های دین.
رسوم حکمت: طریقه های فلسفه.
با هزاران اختلاف: با هزاران اختلاف موجود میان فقها و فلاسفه.
نکته: معنا، مضمون ظریف، مسئله ی دقیق.
فوت: از دست رفتن، گذشتن و از دست رفتن وقت کار.
آب حیوان: آب حیات که معتقد بودند در شهر ظلمات در شمال زمین وجود دارد و خضر از آن نوشیده و عمر طولانی یافته، کنایه از سخن جان بخش.
بلاغت: رسایی کلام.
منقار بلاغت: (اضافه تشبیهی) بلاغت به منقار تشبیه شده، کنایه از زبان سخن دانی.
شکرخای: شکر شکن، کنایه از شیرین گفتاری.
آنچه اسکندر طلب کرد: کنایه از آب حیات است که اسکندر برای پیدا کردن آن به شهر ظلمات رفت و نصیبش نشد.
جرعه: یک دهان آشامیدنی، مقدار کمی از آشامیدنی که در یک نوبت می نوشند.
عرض حاجت: بیان تقاضا، بازگویی حاجت.
حریم حضرت: محوطه و فضای نزدیک آستانه و درگاه کاخ سلطنتی.
بر امید: به امید.
معانی ابیات غزل (۴۱۰)
(۱) ای آنکه لباس سلطنت بر قامت تو برازنده و درخشندگی تاج شاهی به سبب درخشندگی گوهر عالی سرشت و نژاد عالی تو است.
(۲) (ای آنکه) چهره، منظر تو از زیر تاج شاهی، هر لحظه به خورشید فتح و پیروزی اجازه طلوع و جلوه تازه ای می دهد.
(۳) (ای آنکه) هر جا چتر سلطنتی تو که از بلندی سر به فلک می ساید و از خوش یمنی به مرغ سعادت می ماند سایه اندازد، آنجا پرنده اقبال، جلوه گر خواهد شد.
(۴) (ای آنکه) هرگز اندک معنا و مضمونی از قوانین شرع و طرق فلسفه با همه اختلافاتی که میان فقها و فلاسفه موجود است، از دل دانا و خاطر تو پوشیده نماند.
(۵) آب حیات از منقار سخندانی و رسایی کلام طوطی خوش بیان، از خامه شکر افشان تو فرو می چکد.
(۶) هر چند خورشید سپهر عامل بینایی و روشنایی کاینات است، خاک پای تو سرمه چشم و روشنایی بخش دیدگان اوست.
(۷) آن آب حیاتی را که اسکندر در جستجوی آن بود و روزگار به او نداد، جرعه ای از آن باده زلالی بود که در ساغر جان پرور تو وجود دارد.
(۸) نیازی نیست که کسی حاجت خویش را در پیرامون درگاه تو بازگو کند (چه) در پرتو رای روشن تو، راز کسی پنهان نمی ماند.
(۹) حافظ در پیشگاه آستانه تو ادعای بندگی دارد و دل به امید عفو و گذشت تو که گناهان را می بخشاید و به گنهکاران جان دوباره می دهد، دوخته است.
شرح ابیات غزل (۴۱۰)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر غزل: رمل مثمّن محذوف
٭
سعدی: راستی گویم به سروی ماند این بالای تو ، در عبارت می نیاید چهر مهرافزای تو
٭
همام تبریزی: چون منی را کی رسد روی جهان آرای تو ، دولت چشمم بود گردی ز خاک پای تو
٭
سلمان ساوجی: ای سر سودایی من رفته در سودای تو ، باد، سرتا پای من قربان سر تا پای تو
٭
حافظ شاعری است رند که به کمک صنعت ایهام و هنر بلاغت کلام می تواند عذر تقصیر را در اشعارش به گونه ای بازگو کند که شبهه تملق و چاپلوسی بر او وارد نیاید و این کاری است که شاعر در طول چند سال متوالی پس از آنکه میان او و شاه شجاع شکر آب شد در غزل های عدیده ای به منصّه ظهور رسانیده است.
اما از آنجا که هیچ کدام از این غزلیات ایهامی مشگل گشای گرفتاری او نشده است چنین به نظر می رسد که این اندیشه به خاطرش خطور نموده که شاه شجاع از آنجا که خود شاعری شعر شناس است از او پوزش در لفافه ایهام را یک نوع رندی و زرنگی به حساب آورده و برای آن ارزش واقعی قائل نمی شود لذا ناچار این غزل را که واجد صریح ترین تعاریف بی پرده و درخواست عفو و بخشایش به زبان ساده است می سراید و چنانکه اوراق تاریخ گواهی می دهند باز تغییری در رفتار شاه داده نشده و رشته محبت گسسته فیمابین این دو دوست قدیم پیوند نمی یابد.
حافظ در سرودن اشعار ایهامی و با تعبیرات مختلف استادی بی نظیر است و در همین غزل در بیت سوم نامی از چتر گردون سای شاه شجاع به میان می آورد و این اشاره یی است به چتری که برای شاه شجاع در رفسنجان ترتیب داده شده بود و در تاریخ آل مظفر کتبی شرح آن آمده و آن نویسنده در تعریف این چتر این بیت را آورده است:
بادا مرصع از گهر اختران چرخ چتر سپهر پیکر خورشید سای تو
و در بیت چهارم اشاره یی به تحصیلات علوم دینی و فلسفی شاه شجاع می کند آنگاه در بیت پنجم اشاره به داستان اسکندر و آب حیات و شهر ظلمات دارد که اسکندر پس از رسیدن به شهر ظلمات و پیدا کردن چشمه آب حیات دستور داد تا مشک ها را از آن پر کنند اما پس از پر کردن یک مشک، چشمه از انظار ناپدید شد و به ناچار آنها از آن غار ظلمات بیرون آمده و مشک را بر شاخه درخت سروی آویختند و هنوز از این کارفراغت نیافته زاغی از آسمان فرود آمد و با منقار تیز خود آن مشک را سوراخ کرده و از آن قطره ای نوشید و آبها بر پای درخت سرو ریخته شد و بدین سبب عمر زاغ و درخت سرو طولانی شد.
شاعر در جای دیگری برای تعریف قلم خود این مضمون را چنین بیان می کند:
آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
اما در این غزل چون روی سخنش با شاه شجاع است جای زاغ را با طوطی عوض کرده و در کمال مهارت کلک شکر خای طوطی طبع شاه را که آب حیوان از منقار بلاغت او می چکد مثال می زند و بر این گفته در بیت هفتم (که سزاوار است این بیت بلافاصله در پشت سر بیت پنجم آورده شود) توضیح لازم را درباره نومیدی اسکندر از خوردن آب حیات داده و آن آب را باده ساغر شاه معرفی می کند.
بالاخره حافظ در مقطع غزل ادعای غلامی و چاکری می کند به امید اینکه مورد بخشایش قرار گیرد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو زینت تاج و نگین از گوهر والای تو
آفتاب فتح را هر دم طلوعی می‌دهد از کلاه خسروی رخسار مه سیمای تو
جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا سایه‌اندازد همای چتر گردون سای تو
از رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف نکته‌ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو
آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو
گر چه خورشید فلک چشم و چراغ عالم است روشنایی بخش چشم اوست خاک پای تو
آن چه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار جرعه‌ای بود از زلال جام جان افزای تو
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو
خسروا پیرانه سر حافظ جوانی می‌کند بر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو   تاج شاهی را فروغ از گوهر والای تو
آفتاب فتح را هر دم طلوعی می دهد   از کلاه خسروی رخسار مه سیمای تو
گرچه خورشید فلک چشم وچراغ عالم است     روشنایی بخش چشم اوست خاک پای تو
جلوه گاه طابر اقبال گردد هر کجا   سایه اندازد همای چتر گردون سای تو
در رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف     نکته ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو
آب حیوانش زمنقار بلاغت می چکد       طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو
آنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار     جرعه ای بود از زلال جام جان افزای تو
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست       راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو
خسروا پیرانه سر حافظ جوانی می کند       بر امید عفو جان بخش گنه بخشای تو
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن