تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

دام وصل – روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم – غزل ۳۵۲ – ۳۹۷

۳۹۷ – دام وصل

روزگاری شدکه درمیخانه خدمت می کنم       در لاس فقر کار اهل دولت می کنم
تاکی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام   در کمینیم و انتظار وقت فرصت می کنم
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن     درحضورش نیز می گویم نه غیبت می نم
با صا افتان  خیزان م یرون تا کوی دوست   وز رفیقان ره استمداد همت می کنم
خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش ازی   لف ها کردی بتا تخفیف زحمت می کنم
زلف دلبر دام راه و غمزه اش تیر بلاست     یاددار ای دل که چند نیت نصیحت می کنم
دیده بدبین بپوشان ای کرم عیب پوش   زین دلیرها که من در کنج خلوت می کنم
حاش لله کز حساب روز حشرم باک نیست   فال فردا می زنم امروز عشرت می کنم
ا زیمین عر ش امینمی کند روح الامین       چون دعایپادشاه ملک و ملت می کنم
حافظم در محفی دردیکشم در مجلسی     بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم
توضیحات :
لباس فقر ( جامه درویش ) شد (ر فت گذشت ) خدمت ( چاکری خدمتگزاری )‌اهل دولت ( نیک بخت دولتمند ) تذرو ( قرقاول ( تذروخوش خرام ( یار زیبا ) تاکی ( تاچه وقت ) درکمین ( در مینگاه نشسته ام ) انتظاروقت ( چشم به راه فرصت میاعدم ) غیبت ( بداگویی در قفای کسی ) بوی حق نشیند ( پی به حق نبرده است ) افتان و خیزان ( قید = آهستهو ملایم ) رفیقان ره ( دوستان راه معرفت و سلوک ) استمداد همت (خواستار توجه باطنی ) برنتابد ( تحمل نکند بیش از این طاقت نیاورد) لطفها کردی ( مهربانیها نمودی) تخفیف زحمت ( تا زحمت کم کنم ) چند ینت نصیحت م یکنم ( تو را پند بسیار میدهم ) کریم عیب پوش (‌بخشنده خطا پوش ) دیده بدبین ( بدبینی و کج خیالی ) دلیری ( گستاخی ) معنی بیت ۱۰( ذر یک مجلس حافظ قرآن هستم و درمجلس دیگر شرا بخوار ببین گستاخی رما که چگونه در نزد مردم ریاکاری می کنم )
نتیجه تفال :
۱-   مدتها در اندیشه و فکر کاری هستید که از آن رضایت کامل نداردی و نم یخواهید به او نیز بگوییدبلکه در تزددی کاملهبسر می برید و از اینکه با دوستان نیز در میان بگذارید ناراحت هستیدزیرا هرکس را شایسته مشورت نمی دانید به شما می گویم این نیت فعلاً مقدماتش فراهم نشده واجرای آن بسیار زودمی باشد
۲-   از تصمیمی که دارید شما را ب رحذر می دارم زیرا راهی طولانی در پیش خواهیدداشت در حالی که اگر آنرا به موقعیت بهتری وراگذار کندی اوضاع شما به مراتب بهتر و عالی تر خواهد شد بهر صورت این تصمیم در این موقعیت صلاح نمی باشد
۳-   به یکی از مشاهد متبرکه برودی و نذر خودر اادا کنید و برایش دعا نمایید که ان شاء الله گشایش حاصل شود
۴-   بیمار روز به روز بدتر می شود لازم است از او مراقبت کنید چون روحیه خودرا باخته است مسافرشما برای انجام کارهای شهب زمان بیشتری نیاز دارد قرض فعلاً ادا نمی شود زیرا انکام آن نمی باشدازدواج و طلاق راهی طولانی دراد مسافرت را توصیه می کنم و خرید و فروش هر دو فرقی ندراد
۵-   در آینده ای نزدیک خوابی خواهیددید که برف بازی می کنید و دربرف هستید نشانه آنست که پاکی بی آلایشی در وجود شما موجمی زند و اضطراب و پریشانی بهزودی برطرف می شود
۶-   درآنیده موقعیت بهتری خواهید داشت بنابراین بیش از حد و لخرجی نکنید و تا می توانید پس انداز کنید
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۳۵۲)
روزگاری شد : مدت زمانی می گذرد .
لباس فقر : لباس درویشی، ظاهر درویشی .
میخانه : ۱- جایگاه فروش و شرب شراب، ۲- در اصطلاح عرفا جایگاه روندگان طریقت و سالکان راه حقیقت.
اهل دولت : مردمان دولتمند و نیک بخت .
تَذَرو : قرقاول و خروس صحرایی و به حالت استعاره معشوق خوش رفتار .
در کمینم : منتظر فرصت و وقت مناسبم .
واعظ : وعظ کننده ، پند و اندرز دهنده، کسی که موعظه می کند .
بوی حق نشنید : بوی راستی و عدالت به مشامش نرسیده .
با صبا : به همراه باد صبا .
استمداد : طلب مدد و یاری کردن .
استمداد همّت : طلب عزم و اراده و عنایت .
برتافتن : تاب آوردن و برنتابد به معنای تاب تحمّل نیاورد .
بُتا : محبوب من، نگارا .
بِتا … : بِهل تا … ، بگذار تا … ، رخصت و اجازه بده تا … .
تخفیف : سبک کردن .
تخفیف زحمت می کنم : زحمت کم می کنم .
غمزه : عشوه .
چندینت : چقدر تو را .
دیده بدبین بپوشان : دیده های بدبینت را ببند .
دلیری : جسارت، گستاخی .
کنج خلوت : گوشه تنهایی .
حافظم : حافظِ قرآنم، ترانه سرا و آواز خوانم .
دُردی کش : دُرد آشام، کسی که ته نشین شراب را که ارزان است به علت تهیدستی می نوشد .
شوخی : گستاخی .
صنعت کردن : ظاهر سازی کردن، ریا کاری کردن .
معانی ابیات غزل (۳۵۲)
۱) دیر زمانی است که در میخانه به خدمتگزاری مشغول و در لباس و ظاهر درویشی کاری را که وظیفه دولتمندان نیک بخت است انجام می دهم .
۲) اکنون در کمینگاه منتظر فرصت مناسبم تا ببینم که کی معشوقه خوشرفتاری را به چنگ می آورم.
۳) اندرزگوی ما بویی از حقیقت و راستی به مشامش نرسیده است. این سخن مرا قبول کن. من در حضور او هم این را خواهم گفت نه این که غیبت کنم .
۴) به مانند نسیم صبا با ضعف و ناتوانی خود را تا کوی دوست می کشانم و از رفیقان همراه خود طلب همّـت و یاری می کنم .
۵) سَرِ کوی تو، بیش از این تاب تحمّل زحمت حضور مرا ندارد. محبوبم لطف بسیار کردی، زحمت کم می کنم ( خداحافظی قهر مانند ) .
۶) زلف محبوب تله و دام و عشوه مژگان هایش به مانند تیر بلاست. ای دل یادت باشد که چقدر به تو اندرز می دهم!
۷) ای بزرگواری که از معایب درمی گذری، چشم ایراد بین خود را از گستاخی ها و ناسزاگویی هایی که من در گوشه تنهایی روا می دارم ببند .
۸) من در مجلسی حافظ و قاری قرآن و در محفلی دیگر دُردنوشی بی پروایم . گستاخی های من را تماشا کن که چگونه خلق خدا را با ظاهر سازی فریب می دهم .
شرح ابیات غزل (۳۵۲)
وزن غزل : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر غزل : رمل مثمن محذوف
*
عطّار ( با قافیه دیگر ) :
این دل پر درد را چندان که درمان می کنم گوییا یک درد را بر خود دو چندان می کنم
در مبحث ( چرا حافظ به یزد تبعید شد ) و در صفحه ۷۲-۷۳ به طور مفصّل این غزل شرح شده است . این غزل را حافظ پس از آنکه سفر تبعیدگونه اش محرز و مسلّم می شود برای شاه شجاع سروده است و خوانندگان محترم می توانند ایهامات و کنایات ابیات این غزل را در آنجا مطالعه فرمایند .
شاعر در بیت چهارم به سبب اینکه از طرف شاه شجاع خرج سفری دریافت نکرده به حالت قهر می گوید من با باد صبا که به حالت بیماران همیشه افتان و خیزان در حرکت است تا یزد و نزد شاه یحیی می روم و از همراهان خود در این سفر می خواهم که جور مرا بکشند. توضیحاً شعرا نسیم صبا و باد سحری را به صورت بیماری که در حال نقاهت قدم می زند تشبیه نموده و اهسته وزیدن باد صبا را دلیل بر بیماری او می دانند حافظ نیز در این باره در چند مورد اشاره به این حالت دارد :
بـا ضـعف و نـاتـوانی همــچون نسیــم خــوش بـاش
بیــماری انـــدریـن ره بـــهــتر ز تـنـدرسـتی
*
چـون صـبــا بـا تـن بـــیـمار و دل بـــی طاقـت بـه هــــواداری آن ســـــــرو خـــرامان بـروم
در بیت پنجم اصطلاح ( برنتابد بیش از این ) را از خاقانی وام می گیرد .
خاقانی گوید :
مـا به جـان مهـمان زلـف او و او بـا مـا به جنـگ
کـاین شبـستان زحـمت مـا بـرنتـابد بیـش از ایـن
در این بیت کلمه (بُتا) با ضمّ اول صحیح است و با کسر “ب” که به معنای “بگذار تا” می باشد. در این جا معنای وافی به مقصود نمی دهد .
شاعر در بیت هفتم خطاب به شاه شجاع می گوید چشم عیب بین خود را بپوشان و آنچه را که من در کنج خلوت خود در این غزل با کمال جسارت بازگو کرده ام فراموش کن .
این یادآوری را حافظ از آن سبب می کند که پیش از این در مجلسی حافظ سخنانی گفته بوده که خاطر شاه از آن مکدّر شده و تا حدّ زیادی سبب فاصله افتادن بین آن ها همان صراحت لهجه حافظ بوده است. شاعر در غزل :
گـر ز دست زلف مشکـینت خـطایی رفت رفت
ور ز هنـدوی شـما بـر مـا جـفایی رفت رفت
به این برخورد اشاره می کند و می گوید :
گـر دلـی از غـمزه دلـدار باری بـرد بـرد ور مـیان جـان و جـانان ماجرایی رفت رفت
عشق بازی را تحمّل باید ای دل پــای دار گـر مـلالی بـود بـود و گر خطایی رفت رفت
و بالاخره معنای لغوی حافظم در بیت مقطع صرف نظر از تخلّص شاعر حافظ و قاری قرآن هستم می باشد نه آوازه خوان .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام در کمینم و انتظار وقت فرصت می‌کنم
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن در حضورش نیز می‌گویم نه غیبت می‌کنم
با صبا افتان و خیزان می‌روم تا کوی دوست و از رفیقان ره استمداد همت می‌کنم
خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از این لطف‌ها کردی بتا تخفیف زحمت می‌کنم
زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تیر بلاست یاد دار ای دل که چندینت نصیحت می‌کنم
دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش زین دلیری‌ها که من در کنج خلوت می‌کنم
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
روزگاری شدکه درمیخانه خدمت می کنم       در لاس فقر کار اهل دولت می کنم
تاکی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام   در کمینیم و انتظار وقت فرصت می کنم
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن     درحضورش نیز می گویم نه غیبت می نم
با صا افتان  خیزان م یرون تا کوی دوست   وز رفیقان ره استمداد همت می کنم
خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش ازی   لف ها کردی بتا تخفیف زحمت می کنم
زلف دلبر دام راه و غمزه اش تیر بلاست     یاددار ای دل که چند نیت نصیحت می کنم
دیده بدبین بپوشان ای کرم عیب پوش   زین دلیرها که من در کنج خلوت می کنم
حاش لله کز حساب روز حشرم باک نیست   فال فردا می زنم امروز عشرت می کنم
ا زیمین عر ش امینمی کند روح الامین       چون دعایپادشاه ملک و ملت می کنم
حافظم در محفی دردیکشم در مجلسی     بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

۳ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن