تا اینجا اومدی یک فال هم بگیر

فال حافظ بگیرید فال واقعی خاطره از حافظ بنویس

لذت داغ غمت – خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم – غزل ۳۶۸ – ۳۸۴

۳۸۴- لذت داغ غمت

خیز تا ازدر میخانه گشادی لبیم     برره دوست نشینیم و مرادی طلبیم
زاد راه حرم وصل نداریم مگر     به گدایی زدر میکده زادی طلبیم
اشک آلوده ما گرچه روان است ولی     به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام     اگر ا زجور غم عشق تو دادی طلبیم
نقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زد   مگر ا زمردمک دیده مدادی طلبیم
عشوه ای از لب شیرین تو دل خواست به جان به شکر خنده لبت گفت مزادی طلبیم
تا بود نسخه عطری دل سودازده را     ا زخط غالیه سای تو سودای طلبیم
چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد     ما به امید غمت خاطرشادی طلبیم
بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ     خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
توضیحات :
گشاد( انبساط خاطر ) مراد ( حاجت ) مگر ( همانا ) زاد ( توشه سفر ) لوح بصر ( صفحه چشم ) مزاد (زیاد کردن قیمت چیزی = بشتر ) مداد (رنگ یا سیاهی ) سواد ( رونوشت ) داد ( عدل = لذت ) عشوه ( فریب دادن شیوو حالت ) معنی بیت ۱( برخیز تا از در میخانه فتح بابی و فرجی بجوییم خاکسار راه یار شویم و حاجتی ازدوست بخواهیم ) معنی بیت ۲( همانا توشه راهیبرایرسیدنبه بارگاه وصال نداریم پس با گدایی از میخانه آنرا به دست آوریم ) معنی بیت ۳( اگر چه اشک خون آلودماروانو جاریاست اما شایستگی لازم را ندارد که ازجانب ما بسوی محبوب رود پس برای پیام رسانی قاصدی پاک سرشت جز اشک طلبیم ) معنی بیت ۴(لذدت داغ غم تو بر دل ما حرام می باشد مگر اینکه از ستم غم عشقت داد و امان بخواهیم ) معنی بیت ۵(نقطه خال تو را نمی شود بر صفحه چشم تصویر کرد مگر اینکه از مردمک چشم مداد و مرکب بخواهیم که او شایسته این کار است )
نتیجه تفال :
۱-   دست به فعالیت خوش زده اید به شرط آنکه ادامهدهید و بین را خسته نشوید این استمرار موجب می شود که گرفتاریهای جنالعالی و خانواده از بین برود
۲-   زیاد به فکر همراه و شریک نباشید و از سرزنش دیگران هم هراس به دل راه ندهید زیار با دقت واندیشه و سرعت عمل و توکل برخدا کار شما انجام خواهد گرفت و خداوندشما را یاری میکند
۳-   خواجه در بیتهای ۶-۷-۸- فرماید ( دل به بهای جان ا ز لب شیرین تو اشاره ای خواست لبت با تبسم شیرین جواب داد که باید قدری بر قیمت آن اضافه کنی زیرا جان به تنهایی کافی نیست )( همان گونه که برای درمان جنون و سودازدگی عطر تجویزمی شود مانیز از سبزه چهره تو که مشک فشانمی باشد نسخه و رونوشتی می جوییم )( چون عشق تو درد دلی که فاغ از اندیشه دنیا باشد می خواهد مانیز در آرزوی یافتن این گنج غم دلی شاد و وارسته ازقید تعلقات می جوییم ) خود تفسیر کنید
۴-   از مسافر اطلاعات خوبی دریافت می کنید به دوستان بیشتر توجه کنید و به پدر و مادر هم لطف داشته باشید به زودی خوابی خواهید دید که پدرتان با شما سخن می گوید و دردل می کند نشانه آنست که قدرت شما در اداره زندگی بیشتر می شود و راهنمای دیگران می شویدو مورداحترام همگان قرار خواهید گرفت )
۵-   رایانه در رسیدن به خواسته یتان کمک  می کندو ازطریق امواج خبرهای خوبی دریافت می کنید اما باید بسیار هوشیار و زیرک باشید تافریب نخورید
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی ابیات غزل:
۱) برخیز تا از دَرِ میخانه برای کار خود گشایشی دست و پا کنیم. سر راه دوست بنشینیم و از او حاجتی طلب کنیم.
۲) توشه راه دراز رسیدن به مشکوی معشوق را نداریم، چاره یی جز این نداریم که از دَرِ میکده و از راه گدایی توشه راهی به دست آوریم.
۳) اشک آلوده و ناپاک ما هر چند جاری و رونده است اما بهتر آن است که برای پیغام فرستادن به سوی محبوب، پاک سرشتی را برگزینیم .
۴) اگر از ستم غم عشق تو دادخواهی کنیم لذّت سوزش غم عشق تو بر دل ما حرام باشد.
۵) خال سیاه نقطه مانند تو را نمی توان بر صفحه دیده نقش کرده و نشانید، مگر اینکه به کمک مردمک دیده و از سیاهی آن استمداد کنیم.
۶) دل از لب شیرین تو اشاره موافقی به قیمت جان خود طلب کرد . لبت با خنده پاسخ داد که بهای بالاتری را طلب می کنیم.
۷) تا برای درمان بیماری دل شیدا، نسخه یی از داروهای معطّره بدست آید، رونوشتی از خط سبزه خوشبوی چهره تو بدست می آوریم.
۸) از آنجایی که عشق تو جز در دل های با نشاط و فارغ البال نمی گنجد، ما نیز به آرزوی رسیدن به غم عشق تو دلی شاد و بی خیال طلب می کنیم.
۹) حافظ تا چند بر دَرِ مدرسه نشسته و وقت به هدر میدهی برخیز تا از در میخانه برای کار خود گشایشی دست و پا کنیم.
*
شرح ابیات غزل:
هدف حافظ از سرودن این غزل و چند غزل مشابه آن، بازگو کردن پاره یی از نکات عرفانی است که ماحصل تجربه هایی است که از سیر و سلوک عاید او گردیده و همگی را در قالب این غزل گنجانیده است. و هرگز نباید منظور اصلی شاعر را در سرودن این غزل صرفاً غزلسرایی دانست بلکه قالب غزل راه ساده و انتخابی بازگو کردن مکنونات قلبی حافظ است که در اینجا هم از آن استفاده شده است .
حافظ در این ۹ بیت مطالب زیر را به سالکان گوشزد می کند :
۱-برای موفقیت و رسیدن به هدف نهایی که از مسیر علم الیقین و عین الیقین به مرحله نهایی حقّ الیقین است ما بایستی از دَرِ میخانه، طلب استمداد کنیم و میخانه سالک همان باطن اوست که از راه اشراق او را به معرفت کامل می رساند .
۲-چون توشه این راه را در اختیار نداریم و این توشه عبارت است از سرمستی و سکر از باده شوق و ذوق و پشت پا زدن به عوالم مادّی و توجه کامل به هدف نهایی، بنابراین ما بایستی این توشه راه را از گدایی دَرِ میخانه تحصیل کنیم و چنان که گفته شد میخانه سالک همان باطن اوست و ما بایستی از ضوابط عقلایی دنیوی که عمر بشر در راه آن بیهوده تلف شده و چیزی بر درجه معرفت انسان نمی افزاید دست کشیده و از مسیر باطن و دل راه اشراق را برگزینیم.
۳-سالک باید نخست باطن خود را (میخانه وجود) از آلودگی ها و افکار مادی دنیوی شسته و تطهیر کند تا از حجنره دلی پاک و آینه مانند بتواند نوای صادقانه خود را به جهت و سوی مبداء خلقت بفرستد، شاید که پژواک و بازتاب این صدا کارگشای او گردد و این همان چیز است که حافظ در مصراع اول مطلع غزل خود می خواهد یعنی طلب گشادی و گشایش امور.
حافظ می گوید پس از آن که باطن خود را از افکار پلید مادّی دنیوی تطهیر کردیم، آن موقع ناله سحری و آه مناجات های شبانه ما مؤثر واقع خواهد شد وگرنه اشکی و مناجاتی که از دیده و دل دوخته شده به دنیا بر دیده و زبان جاری گردد به سبب عدم استحقاق نمی تواند به عنوان رسالت به سوی (او) فرستاده شود و این رسول هرگز به آستانه (او) راه نمی یابد . در اینجا لازم است صنعت ایجاز کلام را در شعر حافظ دریابیم و ضمیر (او) را که منظور ذات باری تعالی است به خوبی استنباط کنیم .
۴-سالک هرگز نباید متوقع اعتنای محبوب باشد . این محبوب است که بسته به اعمال و رفتار و طرز اندیشه سالک، هر زمان مستحق عنایت باشد او را مشمول لطف و عنایت خویش قرار می دهد و سالکی که از راه کم حوصلگی، شک و تردید به خود راه داده و در دل زبان به شـکایت گشاید رهـروی دل آگـاه نیست و بـه بی راهه کشانیده می شود . حافظ در این بیت می گوید توفیق کسب لذّت عشق و وصال تو بر من حرام باد اگر در مسیر سیر و سلوک گامی از جاده شکیبایی و تسلیم به بیرون نهم .
۵-در نزد عرفا خال نقطه وحدت حقیقی است و خال سیاه، عالم غیب را گویند. حافظ خال را علامتی و نشانی و تصویری از ذات متعال تصور کرده می فرماید این نقطه و علامت را نمی توان به کمک مردمک چشم مشاهده کرد، یعنی این نقطه و علامتی نیست که مانند سایر اجسام مادی در عالم خارج تشکّل و جسمیّت به خود گرفته و ما همانطور که سایر اشیاء را می بینیم، آن را هم مشاهده کنیم . طرز دیدن این نقطه خال به نحو دیگری است و آن این است که ما مردمک چشم خود را که به مثابه خال سیاهی است ببینیم ! ! معنای این لطیفه این است که نقطه خال یا نقطه وحدت حقیقی همان نقطه سیاه مردمک چشم است و ما بایستی با چشم باطن به آن نظر دوخته آن را بنگریم. چشمی غیر از چشم غیر از چشم ظاهر لازم است تا به روی این نقطه خال افتد و ما بایستی از سیاهی مـردمـک دیده که انعکاس خال معشوق در آیینه چشم است کمک گرفته و نقطه یی از آن سیاهی را بر صفحه چشم دل بنشانیم .
و مختصر کلام آن که این نقطه وحدت حقیقی بر لوح دیدگان نقش نمی بندد و این نقطه چون مردمک دیده خود بر دیده نشسته و چنان به دیده نزدیک است که بایستی با چشمی خارج از محدوده جسم یعنی چشم باطن و اشراق آن را درک کنیم .
۶-سالک نباید در راه سیر و سلوک پیوسته منتظر خضر وادی نجات باشد تا او را راهنما گردد و یا آنکه متوقٌع راهنمایی هادی سبل گردد. بلکه بایستی به جان بکوشد و کوشش، هر چه بیشتر باشد فاصله سالک تا مرجع کوتاهتر گردد. حافظ در این بیت می فرماید دل من در راه وصال تو کم حـوصلگی کرد و از معـشوق اشاره موافقتی را متوقع بود. پاسخ آمد که بیش از آنچه رنج راه کشیده یی مقاومت بایستی کرد تا خود به مقصد برسی .
۷-سالک باید در مسیر طریقت چون زنبور عسل با بوی آشنای کند و به سوی مقصد در حرکت باشد و دل دیوانه و شیدای خود را همچنان که با داروهای معطّره در رفع و علاج شوریدگی آن می کوشد با بوی خوش امید و انتظار که از جانب معشوق به مشام می رسد خود را از نگرانی و شوریدگی به در آورده و با عزمی راسخ به سوی مقصود گام بردارد.
۸-دلی که درآن ذوقی و حالی نبوده و از چراغ شوق و انتظار روشن نباشد هرگز محلّ تجلّی نور حقیقت نخواهد شد و بدین سبب حافظ بر آن است که در هر حال خاطر خود را شاد و مستعدّ دریافت غم عشق او نگاه دارد و این حجره مقدّس را با غم امور دنیوی تاریک و غمناک نسازد و این هشتمین دستور و نکته یی است که حافظ به آن اشاره دارد.
۹-بالاخره حافظ در مقطع کلام ، شناخت حقّ جلّ و علا را از راه قیل و قال و درس و فحص و لای کتاب و در حوزه مدرسه نمی داند و راه اشراق را انتخاب می کند. به همین سبب در بیت مقطع با به کار گرفتن صنعت ردّ المطلع به کلام اول خود باز می گردد و می فرماید : خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم.
(شرح جلالی بر حافظ / دکتر عبدالحسین جلالیان)
غزل به قلم علامه قزوینی :
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم
زاد راه حرم وصل نداریم مگر به گدایی ز در میکده زادی طلبیم
اشک آلوده ما گر چه روان است ولی به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم
نقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زد مگر از مردمک دیده مدادی طلبیم
عشوه‌ای از لب شیرین تو دل خواست به جان به شکرخنده لبت گفت مزادی طلبیم
تا بود نسخه عطری دل سودازده را از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم
چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم
بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
غزل به قلم شاملو : 
غزل به قلم الهی قمشه ای :
غزل به قلم عطاری کرمانی :
خیز تا ازدر میخانه گشادی لبیم     برره دوست نشینیم و مرادی طلبیم
زاد راه حرم وصل نداریم مگر     به گدایی زدر میکده زادی طلبیم
اشک آلوده ما گرچه روان است ولی     به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام     اگر ا زجور غم عشق تو دادی طلبیم
نقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زد   مگر ا زمردمک دیده مدادی طلبیم
عشوه ای از لب شیرین تو دل خواست به جان به شکر خنده لبت گفت مزادی طلبیم
تا بود نسخه عطری دل سودازده را     ا زخط غالیه سای تو سودای طلبیم
چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد     ما به امید غمت خاطرشادی طلبیم
بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ     خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
غزل را بشنوید :
کلیپ های مرتبت با غزل :
برچسب ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن